معنی برتن

فرهنگ عمید

برتن

خودبین، متکبر: زن مسکین فروتن، مرد برتن / کمان سرکشی آهخته بر زن (فخرالدین‌اسعد: ۱۱۰)،

لغت نامه دهخدا

برتن

برتن. [ب َ ت َ] (ص مرکب) معجب. مستکبر. متکبر و مغرور. (ناظم الاطباء). سرکش مقابل فروتن. (آنندراج). برترمنش. (یادداشت مؤلف). برتر:
زن مسکین فروتن مرد برتن
کمان سرکشی آهخته بر زن.
(ویس و رامین).
|| ملصق به تن. جامه ٔ بر تن. دثار و جامه ٔ ملصق به بدن. (ناظم الاطباء). || بردیس. (یادداشت مؤلف).


کاپ برتن

کاپ برتن. [رِ ت ُ] (اِخ) کمون «لاند»، بخش «داکس ». سکنه 2954 تن. محل استحمام است.

کاپ برتن. [رِ ت ُ] (اِخ) جزیره ای از کانادا. نزدیک بغاز «سن لوران ». شهر عمده ٔ آن سیدنی است استخراج زغال سنگ و آهن و تصفیه ٔ فلزات و صید ماهی، شغل مهم اهالی آن است.

گویش مازندرانی

برتن

ریختن، چسبیدن، اندود شدن

فرهنگ فارسی هوشیار

برتن

مغرور، متکبر، سرکش

فارسی به عربی

فارسی به ایتالیایی

برتن

addosso

انگلیسی به فارسی

on

برتن

معادل ابجد

برتن

652

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری