معنی برادری

لغت نامه دهخدا

برادری

برادری. [ب َ دَ] (حامص) برادر بودن. اخوت. اخاء. اخاوت. (یادداشت بخط مؤلف). مؤاخات و نسبت اخوت و خویشی. (منتهی الارب):
آئین برادری وشرط یاری
آن نیست که عیب من هنر پنداری.
سعدی.
|| مساوات. (فرهنگ فارسی معین).


برادری کردن

برادری کردن. [ب َ دَ ک َ دَ] (مص مرکب) همچون برادر با دیگری رفتار کردن. اخوت نمودن. (فرهنگ فارسی معین). اخوت کردن و محبت اخوت با کسی معمول داشتن. (از ناظم الاطباء). || به مساوات عمل کردن. (فرهنگ فارسی معین).

فارسی به انگلیسی

برادری‌

Brotherhood, Confraternity, Fraternity

فرهنگ عمید

برادری

برادر بودن،

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

حل جدول

برادری

اخوت، دوستی


برادری گرگ

فیلمی از کریستوف گانز

مترادف و متضاد زبان فارسی

برادری

اخوت، مساوات، مصادقت، دوستی، مودت

فرهنگ فارسی هوشیار

برادری

اخوت وبرادر بودن، خویشی


برادری کردن

(مصدر) همچون برادر با دیگری رفتار کردن اخوت نمودن، بمساوات عمل کردن.

ضرب المثل فارسی

برادری بجا، بزغاله یکی هفت صنار

از ضرب المثل های شیرین فارسی


برادری به جا بزغاله یکی هفت صد دینار

معامله داد ستد ارتباطی به دوستی ندارد

معادل ابجد

برادری

417

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری