معنی برآورد کردن

فارسی به انگلیسی

برآورد کردن‌

Appraise, Assess, Calculate, Estimate, Evaluate, Gauge, Guess, Judge, Rate, Reckon, Values


برآورد

Appraisal, Assessment, Calculation, Estimate, Estimation, Judgment, Measure, Projection, Reckoning


برآورد کننده‌

Estimator

فرهنگ فارسی هوشیار

برآورد کردن

(مصدر) تخمین کردن (قیمت چیزی را) تقویم کردن.


برآورد

تخمین، دید، تعیین قیمت کردن چیزی، به حدث خرجی را پیش بینی کردن

مترادف و متضاد زبان فارسی

برآورد کردن

ارزیابی کردن، تخمین زدن، تقویم کردن، تقویم‌نمودن


برآورد

ارزیابی، برانداز، تخمین، سنجش، تقویم، ارزش‌گذاری، قیمت‌گذاری، تخمین زدن، تقویم کردن

لغت نامه دهخدا

برآورد

برآورد. [ب َ وَ] (مص مرکب مرخم، اِمص مرکب) چیزی که پیش از کردن کاری تخمیناً مقرر نمایند. (آنندراج). دید. تخمین. انگاره. اجترام. (یادداشت مؤلف). حزر. عمل تعیین قیمت کردن چیزی که بعربی تقویم گویند:
نتوان کرد به پیمانه تهی دریا را
هست میزان برآورد سرشکم نظری.
اثر (آنندراج).
تا رسیده ست در این راه کسی
که برآورد رسیدن کرده ست.
ظهوری (آنندراج).
- برآورد کردن، تخمینه کردن. (آنندراج). تخمین کردن. دید زدن. بحدس خرجی را پیش بینی کردن. معین کردن قیمت چیزی. به تخمین معلوم کردن. ظاهراً معنی اولی کلمه تخمین و حدس محصول و ثمر مزرعه و باغ بوده است مرکب از کلمه ٔ بر بمعنی میوه و آوردن: برآورد این باغ این است. (یادداشت مؤلف). تخمین وزن چیزی یا قیمت آن. (یادداشت مؤلف).
|| بازدید کردن. (یادداشت مؤلف). تقویم نمودن. ارزیابی کردن. || فرد حساب اخراجات ماهانه و غیر آن. (آنندراج).

فرهنگ عمید

برآورد

تعیین کردن قیمت و سنجیدن چیزی، تخمین،
* برآورد کردن: (مصدر متعدی)
قیمت کردن،
سنجیدن،

فرهنگ معین

برآورد کردن

(~. وُ کَ دَ) (مص م.) تخمین زدن.


برآورد

(~. وَ یا وُ) (مص مر.) تخمین زدن، تعیین ارزش چیزی بطور تقریبی.

حل جدول

برآورد کردن

تخمین


برآورد

تخمین

برانداز، تخمین، سنجش، ارزیابی


برآورد نمودن

ورانداز کردن

فارسی به ایتالیایی

برآورد

preventivo

معادل ابجد

برآورد کردن

687

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری