معنی برآمدن

برآمدن
معادل ابجد

برآمدن در معادل ابجد

برآمدن
  • 297
حل جدول

برآمدن در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

برآمدن در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • بالا آمدن،
    (متضاد) پایین رفتن، طلوع کردن، آفتاب تابیدن،
    (متضاد) غروب کردن، پدیدار گشتن، پدید آمدن، ظاهرشدن، نمایان گردیدن، هویدا شدن،
    (متضاد) ناپدید شدن، ورآمدن، روییدن، رستن، سر زدن، متورم شدن، ورم کردن، به طول انجامیدن، طول کشیدن 9. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

برآمدن در فرهنگ معین

  • بالا آمدن، طلوع کردن، طول کشیدن، بالغ شدن، روا شدن، حاصل شدن 7- گذشتن، توان مقابله و رویارویی داشتن. [خوانش: (~. مَ دَ) (مص ل. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

برآمدن در لغت نامه دهخدا

  • برآمدن. [ب َ م َ دَ] (مص مرکب) بالا رفتن. (ناظم الاطباء). بالا آمدن. (فرهنگ فارسی معین). رسیدن. بلند شدن. بالا گرفتن. بالا کشیدن. بر شدن. بربلندی رفتن. به هوا رفتن. علاء. تعلیه. معالاه. تعلی. تعالی. استعلاء. اعلیلاء. بر بلندی برآمدن. (منتهی الارب).
    بگذرد سالیان که برناید
    روزی از مطبخش یکی خنجیر.
    خسروی.
    ببالا برآئی یکی مرغزار
    ببینی بکردار خرم بهار.
    فردوسی.
    سر تخت پستش برآمد بماه
    دگرباره شد شاه و بگرفت گاه. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

برآمدن در فرهنگ عمید

  • بالا آمدن،
    پدید آمدن، ظاهر شدن،
    سپری شدن،
    روبه‌راه شدن کار و انجام یافتن آن،
    برجستگی پیدا کردن،
    ورم کردن،
    * به‌هم برآمدن: (مصدر لازم) [قدیمی]
    تنگدل شدن، اندوهگین شدن،
    خشمگین شدن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

برآمدن در فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

برآمدن در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (مصدر) بالا آمدن، ظاهر شدن پدید گشتن. ‎ -3 طلوع کردن (خورشید و ستاره) . -4 برجستگی یافتن ور آمدن، ورم کردن، طول کشیدن: دو هفته برنیامد که. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید