معنی بد خواه

فرهنگ فارسی هوشیار

بد خواه

(اسم) 1 آنکه بد دیگران را خواهد بد اندیش، کینه ور منتقم.


نیکو خواه

(صفت) آنکه خیر دیگران خواهد: نیکو خواه نکو خواه خیر خواه: مقابل بد خواه: ((بنده منخ‎ 000 از اندیشه دل تو آگاهم و جرم ترا آمرزگار ترا نیکخواهم 0))


نکو خواه

(صفت) آنکه خیر دیگران خواهد: نیکو خواه نکو خواه خیر خواه: مقابل بد خواه: ((بنده منخ‎ 000 از اندیشه دل تو آگاهم و جرم ترا آمرزگار ترا نیکخواهم 0))


دولت خواه

بهی خواه کشور خواه


خواه

خواهنده، آرزومند، طالب

حل جدول

لغت نامه دهخدا

خواه

خواه. [خوا / خا] (نف مرخم) خواهنده. طالب. آرزومند. (ناظم الاطباء). این کلمه اغلب بصورت ترکیب بکار میرود چون ترکیبات زیر:
آبروخواه. آزادی خواه. آشتی خواه. آرزوخواه. انصاف خواه. باج خواه. بارخواه. باژخواه. بدخواه. تاج خواه. ترقی خواه. تنخواه. جمهوری خواه. خاطرخواه. خانه خواه. خداخواه.خودخواه. خویشتن خواه. خیرخواه. دادخواه. دلخواه. دولتخواه. دستخواه. دینارخواه. رزمخواه. روان خواه. زنهارخواه. شیرخواه. عذرخواه. عیب خواه. فریادخواه. کین خواه. کیسه خواه. گنج خواه. گشن خواه. مردم خواه. مژده خواه. مشروطه خواه. نام خواه. نان خواه. ناوردخواه. نکوخواه. نوع خواه. نیک خواه. نیکوخواه. وام خواه. وصل خواه. هواخواه:
دلیران ارمن هواخواه او
کمر بسته بر رسم و بر راه او.
نظامی.
بطبعش هواخواه گشتند و دوست.
سعدی (بوستان).
رجوع به هر یک از این ترکیبات در جای خود شود.
|| راضی. (ناظم الاطباء).
- خواه و ناخواه، طوعاً ام کرهاً. (یادداشت بخط مؤلف).
|| راغب. مایل. مشتاق.محتاج. || لازم. ضرور. || طلب برای کسی. (ناظم الاطباء).

خواه. [خوا / خا] (اِ) آرزو. مراد. میل. || عرض. درخواست. استدعاء. || یا. (ناظم الاطباء). چه. اعم از آنکه. (یادداشت بخط مؤلف). چون: خواه شب و خواه روز، خواه رومی خواه زنگی، خواه مرد خواه زن:
خواه اسب وفا زین کن و زی مهر رهی تاز
خوه تیغ جفا آخته کن کین رهی توز.
سوزنی.
هرکه را خلقش نکو نیکش شمر
خواه از نسل علی خواه از عمر.
مولوی.
آب خواه از جو بجو خواه از سبو
کاین سبو را هم مدد باشد ز جو.
مولوی.
من آنچه شرط بلاغست با تو می گویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال.
سعدی.


کشن خواه

کشن خواه. [ک ُ خوا / خا] (نف مرکب) گشن خواه. مست. فحل جوینده. رجوع به گشن و گشن خواه شود.

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

خواه

خواستن
خواهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آزادی‌خواه، بدخواه، خودخواه، دادخواه،

مترادف و متضاد زبان فارسی

خواه

چه، ولو، یا

فارسی به عربی

خواه

اذا، او، سواء

فرهنگ معین

خواه

(ریش.) امر و ریشه «خواستن » 2- (ص فا.) در برخی ترکیبات به معنی «خواهنده » آید: خیرخواه، هواخواه، (ص مف.) در بعضی کلمات به معنی «خواسته » آید: دلخواه. [خوانش: (خا)]

فارسی به آلمانی

خواه

Entweder oder, Falls, Ob oder, Ob, Oder, Wenn

معادل ابجد

بد خواه

618

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری