معنی بدنهاد و بدطینت
حل جدول
لغت نامه دهخدا
بدطینت. [ب َ ن َ] (ص مرکب) بدخلق و بدخواه. (ناظم الاطباء). بدسرشت و بدمزاج. (آنندراج). بدنهاد. بدفطرت. بدجبلت. که بد دیگران خواهد. (یادداشت مؤلف). مقابل خوش طینت. || متعدی. ظالم. (ناظم الاطباء).
بدنهاد
بدنهاد. [ب َ ن ِ / ن َ] (ص مرکب) بدگهر و بدسرشت. (آنندراج). خائن و نمک بحرام و مفسد. (ناظم الاطباء).
مترادف و متضاد زبان فارسی
فارسی به انگلیسی
Iniquitous, Insignificant, Malevolent, Malicious, Malignant, Mephistophelean, Vicious, Wicked
واژه پیشنهادی
دژخیم
معادل ابجد
547