معنی بخششها

حل جدول

بخششها

مواهب، عطایا، نعمات

فرهنگ فارسی هوشیار

اعطیه

(اسم) جمع عطاء بخششها عطاها.


انعامات

جمع انعام بخششها دهشها عطاها.


جوایز

(اسم) جمع جایزه (جائزه) بخششها نورهانها پاداشها.


تفضلات

(مصدر اسم) جمع تفضل عنایتها، بخششها، ملاطفتها، نیکوئیها، نعمتها


عوارف

جمع عارفه، شناسندگان، صابران، احسان و نیکویی کنندگان، خوشبوها، بخششها


واهب العطایا

بخشنده ی دهش ها ‎ بخشنده بخششها، صفتی است از صفات خدای تعالی.


واهب العطیات

بخشنده ی دهش ها ‎ بخشنده بخششها، صفتی است از صفات خدای تعالی: همواره توفیق این مبرات از بارگاه واهب العطیات موفق باد خ


مبار

(تک: مبره) بخشش ها (اسم) چرب روده چرغند جگر آکند عصیب: تا هفته و سال باشد و لیل و نهار ده چیز بخانه تو بادا بسیار: نان و عسل و روغن و دوشاب و برنج مخسیر و قدید و دنبه و پیه و مبار. (بسحاق اطعمه) (اسم) جمع مبرت عطایا بخششها: و از جانب سلطان بانواع مبار و انعامات بسیار اختصاص یافت.

لغت نامه دهخدا

مقاثب

مقاثب. [م َ ث ِ](ع اِ) بخششها و عطایا.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء). عطایا، گویند مفرد ندارد و گویند مفرد آن مَقثَب است.(از اقرب الموارد): جمیع مقانب را مستغرق مقاثب کرده و منتهای بی منتهایی از جود بر جودجیود جنود لازم آورده.(دره ٔ نادره چ شهیدی ص 489).


اصفاد

اصفاد. [اَ] (ع اِ) ج ِ صِفاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج ِ صفاد، بمعنی بندیا قید یا غل. (قطر المحیط). زنجیرها و قیدها. (غیاث). بندها که بر پای نهند. (لغت خطی). دوالها و زنجیرها که به آن اسیر را بندند. (آنندراج):
نک شیاطین کسب و خدمت میکنند
دیگران بسته به اصفادند و بند.
مولوی.
و رجوع به صفاد شود. || ج ِ صَفَد، بمعنی عطا و وثاق. (قطر المحیط) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 64). بخششها. (از لطایف و منتخب) (غیاث). و رجوع به صفد شود.


عوارف

عوارف. [ع َ رِ] (ع ص، اِ) ج ِ عارفه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عارفه شود. || شناسندگان. || صابران. || احسان و نیکویی کنندگان. || خوشبوها. || مجازاً بمعنی بخششها. (آنندراج) (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء): آثار و ایادی و عوارف و مکارم آل سامان بر هیچکس از صنایع و بندگان ظاهر تو نیست که بر پسر سیمجور. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 38). دل خویشان را به انواع اصطناع و عوارف و ارسال هدایا و تحف صید کرد. (جهانگشای جوینی). ایادی و عوارف او در دستها و سواعد هر یک چون سوار گشت. (جهانگشای جوینی).


منایح

منایح. [م َ ی ِ] (ع اِ) منائح. ج ِ منیحه. بخششها. دهشها. مواهب:
گه معانی را خزانه، گه امانی را دلیل
گه مصالح را وساطه، گه منایح را سفیر.
عبدالواسع جبلی (دیوان چ صفا ج 1 ص 166).
ترا به بذل منایح متابعند اقران
مرا به نظم مدایح مسخرند امثال.
عبدالواسع جبلی (ایضاً ص 241).
روان اوست به شکر منایح تو رهین
زبان اوست به نشر مدایح تو کفیل.
عبدالواسع جبلی (ایضاً ص 251).
این نصایح مفضی است به منایح تأیید الهی. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 18). بر امید منایح و عطایا به حضرت او آمدن گرفتند. (لباب الالباب چ نفیسی ص 64). رجوع به منائح و منیحه شود.


فاقه

فاقه. [ق َ / ق ِ] (از ع، اِمص) فاقت. فقر و نیازمندی. از این کلمه فعل از باب افتعال آید نه از ثلاثی مجرد. (از اقرب الموارد). درویشی. (منتهی الارب):
ناقه ٔ همت به راه فاقه ران تا گرددت
توشه خوشه ٔ چرخ و منزلگاه راه کهکشان.
خاقانی.
شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است
فارغم از دولتی که نعمت و ناز است.
خاقانی.
داد بخششها و خلعت های خاص
آن عرب را کرد از فاقه خلاص.
مولوی.
طاقت بار فاقه ندارم. (گلستان).
مرد درویش که بار ستم فاقه کشید
به در مرگ همانا که سبکبار آید.
(گلستان).
طایفه ای از درویشان از جور فاقه به جان آمده بودند و از درویشی به فغان. (گلستان).


زحل

زحل. [زُ ح َ] (اِخ) در افسانه های یونان، زحل را بزرگ خدایان میدانستند. (از المعجم الوسیط). خدای زمانست، پیشینیان یونان ویرا بصورت پیرمردی، با داس و ساعت شنی مجسم میساختند و معبدها بنام او میکردند. (از جهانهای دورترجمه ٔ مهندس انصاری). زحلیه یا ساتورنال روزهایی مخصوص بوده است که قدما درآن روزها بنام زحل عید میگرفتند و مراسمی بنام زحل خدای زمان انجام میدادند. اوگست در این روزها هدایای نفیسی میبخشید و کار این بخششها بدانجا کشید که کشور روی به ویرانی نهاد تا اینکه بوبلیسیوس از ادامه ٔ این رسم جلوگیری کرد و پادشاهان را وادار ساخت، در این مراسم به هدیه کردن شمع، اکتفا کنند. ریشه ٔ اصلی بوجود آمدن این اعیاد و مراسم بنام زحل، هنوز شناخته نشده است و روایات مختلف نقل شده و آنچه مسلم است این است که دارای ریشه ٔ بسیار کهن است و عیدهایی بنام زحل از زمانهای بسیار دور در میان مردم معمول و متداول بوده است. یونانیان نیز مراسم مربوط به زحل را جشن میگرفتند و آنرا «خرونیا» میخواندند. درباره ٔ مدت این عید نیز اختلافست و 3 روز و 7 روز نیز گفته اند. (از دائره المعارف بستانی). و رجوع به ساتورن شود.

معادل ابجد

بخششها

1208

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری