معنی باوقار بودن

حل جدول

باوقار بودن

رزانت


باوقار

متین


مرد باوقار

جنتلمن

‌ جنتلمن


سنگین و باوقار

متین, وزین


باوقار و سنگین

متین, وزین.

لغت نامه دهخدا

باوقار

باوقار. [وَ] (ص مرکب) موقر. وقور. شکوهمند. سنگین. باوقر. باعزت. باتمکین. (آنندراج). گران سنگ. مقابل سبکسر. برابر سبکسار.

فرهنگ معین

باوقار

(وِ) (ص مر.) متین، وزین.


بودن

وجود داشتن، هستی، حاضر بودن، اقامت داشتن. [خوانش: (دَ) [په.] (مص ل.)]

فرهنگ عمید

باوقار

متین، بردبار، باطمٲنینه، موقر،

مترادف و متضاد زبان فارسی

باوقار

بامهابت، باهیبت، جاافتاده، رزین، سنگین، متین، موقر، وزین،
(متضاد) جلف، سبک، بی‌وقار، ناموقر


بودن

وجود داشتن، هستن،
(متضاد) عدم، نبودن، حاضر بودن،
(متضاد) غایب بودن، درحیات بودن، زنده بودن،
(متضاد) مردن، زندگی کردن، زیستن، اقامت داشتن، سکونت داشتن، وجود، هستی،
(متضاد) عدم، فرا رسیدن، شدن

فارسی به انگلیسی

باوقار

Gracious, Grave, Reserved, Sober

فارسی به عربی

باوقار

رائع، وقور

فرهنگ فارسی هوشیار

باوقار

سنگین خود دار (صفت) متین وزین موقر باوقر مقابل بی وقار بی وقر.

معادل ابجد

باوقار بودن

372

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری