معنی باوراندن
لغت نامه دهخدا
باوراندن. [وَ دَ] (مص جعلی) پذیرفتانیدن. قبولانیدن. به باور داشتن. قبولاندن. (یادداشت مؤلف).
حل جدول
تلقین
فرهنگ واژههای فارسی سره
باوراندن
فرهنگ عمید
باوراندن اندیشه و طرزفکری خاص به دیگری،
القای شهادتین به کسی که در حال جان دادن است،
(تصوف) آموختن ذکر به مرید تا آن را تکرار کند،
تعلیم، آموختن،
معادل ابجد
314