معادل ابجد
بانو در معادل ابجد
بانو
- 59
حل جدول
بانو در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بانو در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
بیبی، بیگم، خانم، علیامخدره، مادام، زن، زوجه، عیال، همسر، خانهدار، کدبانو، شهربانو، ملکه،
(متضاد) آقا. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
بانو در فرهنگ معین
- [په.] (اِ.) خانم.
لغت نامه دهخدا
بانو در لغت نامه دهخدا
- بانو. (اِ) رئیسه. و گمان میکنم از بان بمعنی حارس و حافظ و دارنده و امثال آن است و «واو» علامت شفقت یا تأنیث یا تصغیر است. (یادداشت مؤلف). رئیسه. (یادداشت مؤلف). زن. برابر آقا. خانم. خاتون. خاتون خانه. (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری ص 188). ست. خاتون. سیده. ستی. بیگم. خدش. بیکه. حره. آغا. بزرگ خانه. خاتون خانه. (انجمن آرای ناصری). کریمه. بی بی. (برهان قاطع). ایشی. (فرهنگ اوبهی). ربّه. خانم بزرگ. (از فرهنگ شعوری ج 1). توضیح بیشتر ...
- بانو. (اِخ) ظاهراً نام جده ٔ خلف بن احمد بود که او را بدین نام خوانده اند. و این خلف نبیره ٔ دختر عمروبن لیث بود به روایت ابن اثیر، هرچند برخی او را نبیره ٔ یعقوب نیزگفته اند و بدیع همدانی در قصیده ٔ لامیه ٔ خود خلف را به هر دو پادشاه یعنی یعقوب و عمرولیث منسوب کرده و مولانا معین الدین اسفزاری در تاریخ هرات نسبت خلف را برین موجب در قلم آورده است که: خلف بن احمدبن محمدبن خلف بن ابی جعفربن لیث بن فرقدبن سلیمان. توضیح بیشتر ...
- بانو. (اِخ) اختصاصاً لقب فرشته ٔ موکل آب، اناهیدبوده است. (از یشتهای پورداود، مقدمه ٔ ناهیدیشت). توضیح بیشتر ...
- بانو. (اِخ) نام خواهر هارون الرشید که چون بیمار شد و جبرئیل طبیب او را معالجه میکرد و نتیجه نمی داد ماسویه را احضار کردند و او چون در حضور هارون از این زن معاینه کرد، گفت، که فردا در فلان ساعت خواهد مرد، جبرئیل حرف او را رد کرد. ماسویه را در یکی از اطاقهای کاخ توقیف کردند. اما در همان ساعتی که ماسویه تعیین کرده بود این زن درگذشت. (از عیون الانباء ج 1 ص 173). توضیح بیشتر ...
- بانو. (اِخ) شهرکی است به ناحیت پارس از حدود گور، بسیارنعمت و آبادان و آبهای روان. (حدود العالم). توضیح بیشتر ...
- بانو. (اِخ) دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد که در5 هزارگزی جنوب باختری سردشت و 4 هزارگزی جنوب راه بیوران به سردشت واقع است. دارای 42 تن سکنه، آب از رودخانه ٔ سردشت. محصول غلات و توتون و مازوج و کتیرا و صنایع دستی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
بانو در فرهنگ عمید
-
عنوانی محترمانه برای زنان، خانم، خاتون، بیبی،
* بانوی بانوان: بانوی بزرگ، ملکه،
* بانوی مشرق: [مجاز] خورشید،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
بانو در فارسی به انگلیسی
- Dame, Grande Dame, Lady, Mistress
فارسی به عربی
بانو در فارسی به عربی
- رییسه، سیده، عشیقه
نام های ایرانی
بانو در نام های ایرانی
- دخترانه، عنوانی احترام آمیز برای زنان، خانم، ملکه، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید میسازد، مانند ماه بانو، گل بانو. توضیح بیشتر ...
- دخترانه، تپه کوچک (نگارش کردی: بانوو)
- دخترانه، خانم، ملکه، لقب آناهیتا الهه نگهبان آب، عنوانی احترام آمیز برای زنان، خانم، ملکه، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید میسازد، مانند ماه بانو، گل بانو. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار
بانو در فرهنگ فارسی هوشیار
- خانم، بی بی، بانوان
فرهنگ پهلوی
بانو در فرهنگ پهلوی
- خانم، کلمه احترام درباره بانوان
فارسی به آلمانی
بانو در فارسی به آلمانی
- Dame (f), Dame [noun], Donna
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید