معنی بالینی

لغت نامه دهخدا

بالینی

بالینی. (ص نسبی) کلینیک. پیشتر این کلمه را سریری میگفتند. (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان).
- استادکرسی بالینی، مدرس و استاد مسائل مربوط به امراض بالینی در دانشکده ٔ پزشکی.


بالینی تبریزی

بالینی تبریزی. [ی ِ ت َ] (اِخ) ظاهراً از عرفای تبریز بوده است. حمداﷲ مستوفی گوید: «درآنجا [تبریز] مقابر به چند موضع متفرق است چون سرخاب و چرنداب و کجیل و شام و ولیان کو و سیاران و غیر ذلک و در این مقابر مزارات متبرکه بسیار است مثل فقیه زاهد و امام جعده و ابراهیم گواهان و بابافرج و باباحسن خواجه ضیاءالدین و کمالینی و بالینی تبریزی و حسن بلغاری و...». (از نزهه القلوب چ لیدن ص 78).

فارسی به انگلیسی

فرهنگ عمید

بالینی

ویژگی علومی که به مطالعه و بررسی سیر بیماری بر روی بیمار می‌پردازد: روان‌شناسی بالینی،

حل جدول

بالینی

از گرایش‌های روانشناسی

از گرایش های روانشناسی

نوعی پزشکی


پیرا بالینی

مربوط به ناهنجاری های نهفته در ورای تظاهرات بالینی که معمولاً ازطریق بررسی های آزمایشگاهی کشف می شود


بنیانگذار علم روانشناسی بالینی

ویتمر


پدر روان شناسی بالینی مدرن

ویتمر


نوعی پزشکی

بالینی


از گرایش های روانشناسی

بالینی

فرهنگ معین

بالینی

منسوب به بالین، مطالعه ناخوشی های بیماران بستری و کلینیکی. [خوانش: (ص نسب.) (اِ.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

بالینی

کلینیکی

فرهنگ فارسی هوشیار

بالینی

چگونگی بیماری و حالت آن در مدت بستری بودن

بانک شعر

تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من سر راحت ننهادی به سر بالینی

مفهوم و معنی شعر تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من سر راحت ننهادی به سر بالینی به همراه تفسیر کامل
ای ماه تو هم مانند من بیابان عشق را درنوردیدی(طی کرده ای) و مثل من آرامش نداشته ای و همیشه در حال حرکت بوده ای

معادل ابجد

بالینی

103

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری