معنی بالو

بالو
معادل ابجد

بالو در معادل ابجد

بالو
  • 39
حل جدول

بالو در حل جدول

فرهنگ معین

بالو در فرهنگ معین

  • (اِ.) زگیل، آزخ.
لغت نامه دهخدا

بالو در لغت نامه دهخدا

  • بالو. (اِ) دانه ٔ سخت که بر اعضای آدمی برآید و مسه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). آژخ. زگیل. (یادداشت مؤلف). ثؤلول گویند به تازی. (فرهنگ اسدی). اژخ و آن دانه های سخت باشد که در اعضای آدمی بر می آید و درد نمی کند. (آنندراج) (برهان قاطع). ژخ. (شرفنامه ٔ منیری). در بعضی از ولایات فارس و عراق عجم کورک خوانند و به تازی ثؤلول و به تبریزی سکیل و به ترکی کونیک و بهندی مسا گویند. (فرهنگ جهانگیری). زگیل. مهک. چیزی بود چند عدسی که از تن مردم برآید. توضیح بیشتر ...
  • بالو. [ل َ] (اِ) اصطلاحی در باب روزهای ماه نزد هندوان قدیم. رجوع به تحقیق ماللهند ص 295 و ص 296 شود. توضیح بیشتر ...
  • بالو. (اِخ) (شیخ بالوی آملی) از مشایخ صوفیه و پیر شیخ خلیفه ٔ سبزواری بوده است. خواندمیر آرد: شیخ خلیفه (مقتول در 726 هَ. ق. ) در اوایل حال به مازندران دست ارادت به شیخ بالوی آملی داده بود، و بعد از چندگاه در عقیده ای که به شیخ بالو داشت نقصانی پیدا شده به سمنان رفت و بخدمت مقرب بارگاه سبحانی شیخ رکن الدین علاءالدوله سمنانی قدس اﷲ سره شتافته روزی چند در خانقاه معارف پناهش بسر برد. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 358). توضیح بیشتر ...
  • بالو. (اِخ) از ده های کوهپر کجور مازندران است. (از ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 148). خواندمیر آرد: فوت ملک کیومرث [بن بیستون] در سر راه بالو در ماه رجب سنه ٔ سبع و خمسین و ثمانمائه (857 هَ. ق. ) دست داد. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 334). توضیح بیشتر ...
  • بالو. (اِخ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیّه که در 9 هزار و پانصدگزی شمال باختری ارومیّه و یک هزارو پانصدگزی باختر شوسه ٔ ارومیّه به سلماس در جلگه واقع است. ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 1346 تن سکنه، آب آن از چشمه و نازلوچای تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و توتون و کشمش و چغندر و حبوب، و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی و ظرف گلی سازی و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). توضیح بیشتر ...
  • بالو. (اِخ) قلعه ایست مستحکم و شهری از نواحی ارمنستان بین ارزنه الروم و خلاط که معادن آهن دارد. (از معجم البلدان) (مراصد الاطلاع). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

بالو در فرهنگ عمید

  • آزخ، ازخ، زگیل: ای عشق ز من دور که بر من همه رنجی / همچون ز بر چشم یکی محکم بالو (شاکر: شاعران بی‌دیوان: ۴۸)،. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی

بالو در گویش مازندرانی

  • از ابزار کشاورزی و زراعی و برنج کاری و وجین کنی – نوعی کج...
فرهنگ فارسی هوشیار

بالو در فرهنگ فارسی هوشیار

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید