معنی باقیات
لغت نامه دهخدا
باقیات. (ع ص، اِ) ج ِ باقیه. بازمانده ها. (آنندراج). رجوع به باقیه شود.
- باقیات الصالحات، هر عمل نیک و صالح که ثواب آن باقی بماند. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). عملهای صالح. همه ٔ کردارهای نیکی که در این جهان از کسی صادر میشود. (ناظم الاطباء). عمل صالح (آنندراج) (منتهی الارب):
باقیات الصالحات آمد کریم
رسته از صد آفت و اخطا و بیم.
مولوی.
|| سبحان اﷲ والحمد ﷲ و لااله الااﷲ واﷲ اکبر، و نمازهای پنجگانه. (از تاج العروس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صلوات خمس. (آنندراج).
صالحات
صالحات. [ل ِ] (ع ص، اِ) ج ِ صالحه.
- باقیات صالحات، آثار نیک که از شخص ماند پس از مردن وی.
حل جدول
فرهنگ معین
[ع.] (ص. اِ.) جِ باقیه.، ~ صالحات عمل های نیک، کارهای نیکو.
فرهنگ عمید
باقی
* باقیاتِ صالحات: کارهای خوب و آثار خوب که از انسان باقی بماند،
فرهنگ فارسی هوشیار
بازمانده ها
باقیات الصالحات
نیک مانداک (اسم) آثارنیک که از شخص بجای ماند پس از مردن وی علمهای صالح، سبحان الله و الحمد الله ولا اله الا الله والله اکبر درنمازهای پنجگانه.
باقیه
مادینه ی باقی باز مانده، ماندنی (اسم) مونث باقی: آثار باقیه. جمع: باقیات بواقی
صالحات
زنان درست کار، اعمال شایسته و صالح، باقیات صالحات، آثار نیک که از شخص مانده باشد پس از مردن وی
واژه پیشنهادی
باقیات صالحات
آیه های قرآن
مال و فرزند، زینت زندگى دنیاست؛ و باقیات صالحات [= ارزشهاى پایدار و شایسته] ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخشتر است!
المال و البنون زینة الحیاة الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر املا
مال و فرزند، زینت زندگى دنیاست؛ و باقیات صالحات [= ارزشهاى پایدار و شایسته] ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخشتر است!
معادل ابجد
514