معنی بافته

بافته
معادل ابجد

بافته در معادل ابجد

بافته
  • 488
حل جدول

بافته در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

بافته در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • پارچه، منسوج، نسیج، تنیده
فرهنگ معین

بافته در فرهنگ معین

  • تابیده شده، پارچه، فرش، نبودن به پای کسی شایسته آن کس نبودن. [خوانش: (تِ) (ص مف. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

بافته در لغت نامه دهخدا

  • بافته. [ت َ / ت ِ] (ن مف) منتسج. نعت مفعولی از بافتن. منسوج. نسیج. (آنندراج). سطحی منسوج پدید آمده از گره خوردن و درهم شدن تارها و پودها چنانکه در قالی و کرباس و پارچه و جز آن:
    دویاره، یکی طوق با افسری
    ز دیبای چین بافته چادری.
    فردوسی.
    با کاروان حله برفتم ز سیستان
    با حله ٔ تنیده ز دل بافته ز جان.
    فرخی.
    آینه دیدی بر او گسترده مرواریدخرد
    خرده ٔ الماس دیدی بافته بر پرنیان.
    عنصری.
    شهری که درو دیبا پوشند حکیمان
    نه بافته ٔ ماده و نه بافته ٔ نر. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

بافته در فرهنگ عمید

  • به‌هم‌پیچیده و تابیده‌شده، چیزی که از تاروپود تشکیل شده، پارچه، فرش، و مانندِ آن‌ها،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

بافته در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

بافته در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

بافته در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (اسم) تابیده شده بهم پیچیده شده منسوج، (اسم) پارچه، فرش.
فارسی به آلمانی

بافته در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید