معنی باسلق
لغت نامه دهخدا
باسلق. [ل ِ / ل ُ] (ترکی، اِ) یا باسدق. حلوایی که از نشاسته و شکر یا نشاسته و شیره ٔ انگور کنند و در میانش جوز ویا بادام نهند و برشته کشند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به باسدق شود.
فرهنگ معین
(لُ) (اِ.) نوعی شیرینی که با نشاسته و شکر و مغز گردو به شکل لوله درست می کنند و به نخ می کشند.
فرهنگ عمید
حل جدول
شیرینی سنتی همدان
شهر باسلق
ملایر
شهر کشمش و باسلق
ملایر
شهر باسلق استان همدان
ملایر
شیرینی سنتی همدان
باسلق
ملایر
شهر باسلق
شیرینی همدانی
باسلق
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد
193