معنی باز کردن

باز کردن
معادل ابجد

باز کردن در معادل ابجد

باز کردن
  • 284
حل جدول

باز کردن در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

باز کردن در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • گشادن، وا کردن، گشودن،
    (متضاد) بستن، مسدود کردن، دایر کردن، تاسیس کردن، ایجاد کردن، جدا کردن، شکافتن، تشریح کردن، شرح دادن، از بین‌بردن) مانع (6 مرتفع ساختن، گره‌گشایی کردن،
    (متضاد) گره زدن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

باز کردن در فرهنگ معین

  • چیدن، جدا کردن، پوست کندن. [خوانش: (کَ دَ) (مص م.)]
لغت نامه دهخدا

باز کردن در لغت نامه دهخدا

  • باز کردن. [ک َدَ] (مص مرکب) گشودن. گشادن. (ناظم الاطباء). منفرج کردن. فراز کردن. وا کردن. مقابل بستن:
    آن کس که بر امیر در مرگ باز کرد
    بر خویشتن نگر نتواند فراز کرد.
    ابوشکور.
    باز کردم در و شدم به کده
    در کلیدان نبود سخت کده.
    طَیّان.
    در کلبه ٔ نامور باز کرد
    ز داد و ستد دژ پرآواز کرد.
    فردوسی.
    من و او هر دو بحجره در و می مونس ما
    باز کرده در شادی و در حجره فراز.
    فرخی.
    مهر و کینش مثل دو دربانند
    در دولت کنند باز و فراز. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

باز کردن در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

باز کردن در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

باز کردن در فارسی به عربی

  • استرخ، افتح، اکشف، الغاء، تجل، حل، مفتوح
فرهنگ فارسی هوشیار

باز کردن در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (مصدر) گشاده کردن (در و مانند آن) گشوده کردن مفتوح ساختن، وا کردن گره. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

باز کردن در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

باز کردن در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید