معنی بازنشستگی

بازنشستگی
معادل ابجد

بازنشستگی در معادل ابجد

بازنشستگی
  • 850
حل جدول

بازنشستگی در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

بازنشستگی در مترادف و متضاد زبان فارسی

فرهنگ معین

بازنشستگی در فرهنگ معین

  • (نِ شَ تِ) (حامص.) کناره گیری از خدمت در سن پیری، تقاعد.
لغت نامه دهخدا

بازنشستگی در لغت نامه دهخدا

  • بازنشستگی. [ن ِ ش َ ت َ / ت ِ] (حامص مرکب) تقاعد. (لغات مصوبه فرهنگستان). دورانی را که معمولاً در اواخر عمر، عضو اداره یا مؤسسه ای پس از مدتی خدمت، بدون انجام دادن کار، حقوق خود را از صندوق آن اداره یا مؤسسه دریافت میدارد. بر طبق آخرین قانون تصویب شده ٔ مربوط به بازنشستگی و تصحیح ماده ٔ 43 قانون استخدام کشوری (مصوب آبان 1309)، مستخدمین رسمی میتوانند با یکی از شرایط ذیل تقاضای تقاعد نمایند:
    الف - مستخدمی که بیست سال خدمت متوالی داشته باشد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

بازنشستگی در فرهنگ عمید

  • حالت بازنشسته بودن،
    بازنشسته شدن،
    برکناری از کار و خدمت در سن پیری،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

بازنشستگی در فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

بازنشستگی در فرهنگ فارسی هوشیار

  • تقاعد، دورانی را که معمولاً در اواخر عمر، عضو اداره یا موسسه ای پس از مدتی خدمت بعداً بدون انجام دادن کار حقوق خود را از صندوق آن اداره یا موسسه دریافت می دارد. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید