معنی بارگاه

بارگاه
معادل ابجد

بارگاه در معادل ابجد

بارگاه
  • 229
حل جدول

بارگاه در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

بارگاه در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • ایوان، باره، سراپرده، صفه، دربار، درگاه، مقبره، آستانه، بارگه. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

بارگاه در فرهنگ معین

  • (اِمر.) دربار و کاخ شاهان.
لغت نامه دهخدا

بارگاه در لغت نامه دهخدا

  • بارگاه. (اِ مرکب) بارگه. خیمه ٔپادشاهان و سلاطین را گویند. (برهان). خانه و خیمه ٔ پادشاهان است که لشکر و سپاه و غیره بسلام آیند. (آنندراج). نوعی از خیام مراتب ملوک و سلاطین. (شرفنامه ٔ منیری). خیمه ٔ سخت بزرگ که بر در خرگاه ملوک و سلاطین زنند. (صحاح الفرس). در زبان عرف بمعنی اطاق پادشاهان است. (شعوری ج 1 ورق 191). خانه و خیمه ٔ پادشاهان است که لشکر و سپاه و غیره بسلام آیند و آن معروف است. رجوع به بارگه شود: پس در خیمه ٔ بارگاه بنشست و عمش را بر دست راست بنشاند. توضیح بیشتر ...
  • بارگاه. (اِ) رجوع به بارچا شود.

  • بارگاه. [رِ] (اِخ) دهی است از دهستان منوجان بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 54 هزارگزی جنوب کهنوج سر راه فرعی کهنوج به میناب در کوهستان قرار گرفته است. هوایش گرم و دارای 50 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه و محصولش خرما است، شغل مردمش زراعت و راهش فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8). توضیح بیشتر ...
  • بارگاه. (اِخ) مدخل آتشفشان کوه دماوند که از سُلفاتار گرفته شده (3600 گز) و مقدار زیادی گوگرد و بخارات سفید از آن متصاعد می شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

بارگاه در فرهنگ عمید

  • کاخ و دربار پادشاه: جزای حُسن عمل بین که روزگار هنوز / خراب می‌نکند بارگاه کسری را (ظهیرالدین‌فاریابی: ۳۴)،
    خیمۀ پادشاهی،
    جای رخصت و اجازه،
    جایی که پادشاهان مردم را بار بدهند و به حضور بپذیرند،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

بارگاه در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

بارگاه در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

بارگاه در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

بارگاه در فرهنگ فارسی هوشیار

  • خیمه پادشاهان، بارگه، جائی که پادشاهان مردم را بحضور بپذیرند
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید