معنی باردوم

حل جدول

باردوم

ثانیاً

ضرب المثل فارسی

چند مرده حلاجی

هرگاه کسی بر سر لاف زنی و خودستایی برآید از باب تعریض و کنایه در جوابش می گویند: ” ببینیم چند مرده حلاجی ” و یا به اصطلاح دیگر:” باید دید چند مرده حلاجی ” یعنی باید دید که در انجام کار تا چه اندازه موفق خواهی بود.
به گفته علامه دهخدا در امثال و حکم عبارت چند مرده حلاج بودن کنایه از انجام دادن کاری است که در حدود توانایی چند مرد باشد و شاید تشبیه به عمل چند مرد حلاج باشد که یک تن آن را انجام دهد.
ولی به جهاتی که ذیلاً خواهد آمد مدلل می گردد که این حلا ج آن پنبه زن کوچه و بازار نیست بلکه ناظر بر حسین بن منصور حلاج است که به غلط او را در افواه عامه و حتی در ادبیات ایران به نام منصور حلاج می خوانند و منصوروار! بر سردارش می کنند. در حالی که منصور پدرش بود که در خوزستان با شغل حلاجی و پنبه زنی روزگار می گذرانید و امرار معاش می کرد.

حسین بن منصور حلاج، از نامی ترین عارفان وارسته ایران است که به سال ۲۴۴ هجری در ولایت طور ازتوابع بیضای فارس متولد شد. پدرش به کار حلاجی و پنبه فروشی در خوزستان می زیست.
حلاج در دوازده سالگی قرآن کریم را از بر کرد و درشهر به کسب علوم و کمالات پرداخت. سپس به بصره رفت ودر مدرسه حسن بصری رموز تصوف را آموخت و از دست عمروبن عثمان مکی خرقه پوشید و رفته رفته در سلک بزرگان عرفا و صوفیه عصر و زمان خود نظیر جنید بغدادی درآمد.
حلاج در طول مدت عمرش بین بغداد و بصره و اهواز و خراسان در حرکت بود و با صوفیان قشری و ظاهربین به مخالفت برمی خاست. روی هم رفته بیست و دوبار مراسم حج به عمل آورد که برای باردوم از بغداد با چهار صد مرید به زیارت مکه شتافته بود.
افوال و گفته های اهل علم درباره حلاج مختلف است: گروهی وی را ازاولیا پندارند و پاره ای خارق هادات و کرامات به وی نسبت می دهند. جمعی کاهن وکذاب و شعبده بازش شمارند و بعضی به خدایی او قایل شده به کلماتش استناد می کنند.
حلاج تا آخرین لحظات زندگی بر حقانیت عقیده و آرمان خودش پایدار ماند ومعراج مردان را بر سر دار می دانست.
باری، سرانجام به حلاج بهتان بستند که شعبده باز است و کفر می گوید و در شورش بغداد که به سال ۲۹۶ هجری روی داد متهمش کردند.
پس ازچندی حامد بن عباس وزیر خلیفه به دستیاری و فتوای ابوعمر حمادی محمدبن یوسف قاضی بغداد حکم قتلش را ازمقتدر خلیفه عباسی گرفتند و روز سه شنبه ۲۴ ماه ذیقعده از سال ۳۰۹ هجری در بغدا به فجیعترین وضعی بر دارش کردند، به این ترتیب که نخست دو دستش را بریدند، حلاج خنده ای بزد. گفتند:” خنده چیست ؟ ” گفت:” دست از آدمی بسته جدا کردن آسان است.” پس دو دست بریده خون آلود بر روی در مالید و روی در مالید و روی ساعد راخون آلود کرد. گفتند:” چرا کردی ؟ ” گفت:” خون بسیار از من رفت. دانم که رویم زرد شده باشد شما پندارید که زردی من از ترس است. خون بر روی مالیدم تا در چشم شما سرخ روی باشم گه گلگونه مردان، خون ایشان است.”
آن گاه چشمهایش برکندند که قیامتی از خلق برخاست ودر این میان شورشیان چندین ساختمان و دکان را به آتش کشیدند و سر به طغیان برداشتند. پس زبانش را بریدند و در شامگاه که سرش را بریدند حلاج در میان سربریدن تبسمی کرد وجان داد.
سپیده دم همان شب پیکرش را به آتش کشیدند و خاکسترش را به دجله ریختند.
تاثیر حلاج بر فرهنگ و ادبیات ایران به قدری چشمگیر و عمیق بود که کمتر کتاب نظم و نثری را می توان یافت که از حلاج به اقتضای مقام ومقال یاد نشده باشد. در زمینه فرهنگ عامیانه نیز تاثیر حلاج به خوبی مشهود و محسوس است چنان که امروزه وقتی از پایداری واستقامت کسی سخن می گویند گفته می شود: چند مرده حلاجی ؟ یعنی: ببینیم تا بدانیم تاب و توان تو چند است.

لغت نامه دهخدا

غزنویان

غزنویان. [غ َ ن َ] (اِخ) سلاطین غزنوی. حکومت غزنویان به دو دوره تقسیم میشود:
دوره ٔ اول حکومت غزنویان: در اواخر عهد سامانیان بر اثر تسلط غلامان ترک نژاد در دستگاه دولتی و بروز اختلاف در میان امرا و وزرا و صغر سن شاهان و ضعف و عدم تدبیر آنان و فشارهای پیاپی آل بویه بر خراسان، زمام اداره ٔ ممالک وسیع از دست اولیای آن دولت بیرون رفت، چنانکه خراسان و ماوراءالنهر را مدتی دراز جنگ و اختلاف و خونریزی و نفاق فراگرفته، و حالتی پیش آمده بودکه در این بیت فردوسی که خود ناظر بر همین اوضاع بود خلاصه میشود:
زمانه سراسر پر از جنگ بود
به جویندگان بر جهان تنگ بود.
وقت امرای دولت سامانی از حدود سال 370 هَ. ق. به بعد به سعایت و کشتن یکدیگر و عصیان بر پادشاهان میگذشت، و از آن جمله است وضعی که بر اثر سعایت امرا میان منصوربن نوح (350-366) هَ. ق. و البتکین حاجب از غلامان سامانیان که به مرتبه ٔ سپهسالاری خراسان رسیده و پیش از سلطنت منصور؛ یعنی در عهد حکومت عبدالملک این سمت را داشته بود پدید آمد، و او را ناگزیر کرد که با غلامان خود و دسته ای سپاه مجهز از خراسان بیرون رود، و حکومتی در خارج از قلمرو سلطنت سامانیان در شهر غزنه تشکیل دهد (351 هَ. ق.)، لیکن هنوز چندی از استقرار او در آن دیار نگذشته بود که درگذشت، و جانشینان او تا حدود سال 366 هَ. ق. کاری از پیش نبردند. در این سال یکی از غلامان البتکین به نام سبکتکین که در دستگاه البتکین به مراتب عالی ارتقا جسته و داماداو شده بود جای خداوند خود را گرفت. از این هنگام حکومت غزنوی از مشرق و مغرب توسعه یافت، چنانکه سبکتکین در ولایت سند شروع به فتوحاتی کرد. و از سال 384 هَ. ق. هم به درخواست منصوربن نوح برای اطفاء نایره ٔطغیان آل سیمجور و فائق بر خراسان تاخت و آن را تصرف کرد و سپهسالاری آن را با لقب سیف الدوله برای پسر خود محمود گرفت، لیکن به پیروی از سیرت البتکین نسبت به امرای سامانی حق ناشناسی نکرد، و اطاعت ظاهری خود را همچنان محفوظ داشت، و بعد از فوت او (387 هَ. ق.) محمود نیز که در سپهسالاری خراسان باقی مانده بود همچنان در ظاهر نسبت به امرای آل سامان راه اطاعت میسپرد تا در سال 389 هَ. ق. به نحوی از اطاعت آنان بیرون آمد، و مقارن همین اوقات امرای آل افراسیاب حکومت سامانی را در ماوراءالنهر برانداختند، و محمود رسماً خراسان و خوارزم را بر متصرفات خود افزود. محمود از پادشاهان بزرگ ایران و یکی از فاتحان مشهور تاریخ اسلامی و از مردانی است که در تاریخ ایران و اسلام مقام بسیار بزرگی را حائز شده است. او بعد از آنکه برادر خود اسماعیل (387-388 هَ. ق.) را که به وصیت پدر جانشین او بود از امارت معزول کرد، همه ٔ متصرفات غزنویان را در دست گرفت و بر اثر شجاعت و تدبیر به فتوحات پی درپی ایران و هند توفیق یافت، چنانکه در سال 421 هَ. ق. که سال فوت او بود از حدود ری و اصفهان تا خوارزم و ولایت گجرات و سواحل عمان در هندوستان در تصرف او بود. او نخستین کسی است که از میان پادشاهان عنوان سلطنت بر وی نهاده شد، و این از لفظ امیر خلف بانو بود (رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 406 شود). محمود مردی جنگجو و مدبر و باسیاست و در همانحال متعصب و سختگیر و علاقمند به جمع مال بود. بعد از او پسرش محمد چندماهی حکومت کرد، ولی مسعود که هنگام فوت پدردر عراق بود به خراسان لشکر کشید، و سران سپاه غزنوی محمد را اسیر کردند، و بر مسعود به جای پدر به سلطنت سلام گفتند، و او تا سال 432 هَ. ق. سلطنت میراند، و اگر چه مردی شجاع بود ولی شرابخوارگی و عیاشی و سؤتدبیر سلطنت او را از میان برد و مایه ٔ غلبه ٔ آل سلجوق بر ایران شد، و دوره ٔ اول غزنوی با شکست او از سلجوقیان در نزدیک حصار دندانقان مرو (431 هَ. ق.)، و قتل او به دست غلامانش هنگام فرار از غزنین (432 هَ. ق.) به پایان رسید. دربار غزنویان در این دوره مشحون بود به وجود شاعران بزرگ، زیرا دوره ٔ آنان از وجود کسانی برخوردار بود که در اواخر عهد سامانی تربیت شده و در آغاز قرن پنجم هجری قمری شهرت یافته بودند، مانند: فردوسی، عنصری، فرخی، و جز آنان.
دوره ٔ دوم حکومت غزنویان: بعد از آخرین شکست سپاهیان غزنوی به سال 431 هَ. ق. نزدیک حصار دندانقان مرو که سخت ترین انهزام غزنویان از سلجوقیان بود، سلطان مسعود غزنوی به سرعت به جانب غزنین عقب رفت، و به قول خود او که میگفت: «به مرو گرفتیم و هم به مرو از دست برفت » بعد از این شکست خراسان وخوارزم و گرگان و ری و اصفهان از چنگ غزنویان برفت.سلطان مسعود هنگام عقب نشینی به غزنین نامه ای به ارسلان خان از ایلک خانیه ٔ ماوراءالنهر نوشت و از او مدد خواست، و بعد از رسیدن به غزنین نیز بار دیگر این خواهش را تکرار کرد لیکن اثری از یاوری خان مشهود نشد، و تکرار وقایع ناگوار مسعود را روز به روز نومیدتر میکرد تا سرانجام راه هندوستان پیش گرفت، و بنه و اثقال و خزاین و کسان و بستگان را از غزنین بیرون برد، و فرزند خود امیر مودود را امارت بلخ داد، و با خواجه احمدبن محمدبن عبدالصمد وزیر بدانسوی فرستاد. بعد از حرکت از غزنین هنگامی که مسعود و سپاهیانش به نزدیک رباط ماریکله رسیدند غلامان و لشکریان بر خزاین سلطان زدند، و آن را غارت کردند، و امیر محمد را که همراه سلطان آورده بودند به امارت برداشتند، و مسعود را که در رباط ماریکله حصاری شد اسیر کردند، و به قلعه ٔ کسری بردند و در تاریخ یازدهم جمادی الاولی سال 432 هَ. ق. بکشتند. امیر مودود بعد از آگهی از واقعه ٔمسعود به غزنین تاخت و کار بساخت، و با محمد و فرزندان و لشکریان عاصی جنگید، و همه ٔ مخالفان پدر را ازمیان برد. دوره ٔ دوم حکومت غزنوی بدینگونه آغاز شد، و از 432 تا 582 یا 583 هَ. ق. یعنی یکصدوپنجاه سال ادامه یافت. در این دوره از مودود تا تاج الدوله خسرو ملک سیزده پادشاه بر جای محمود غزنوی تکیه زدند، که در میان آنان طغرل کافرنعمت (غاصب) یکی از غلامان غزنوی نیز بود، که عزالدوله عبدالرشید پادشاه غزنوی را در سال 440 هَ. ق. به قتل آورد، و تا 444 هَ. ق. به غصب حکومت راند. از دوره ٔ سلطنت مودود تا عهد پادشاهی ابراهیم بن مسعود مدتی میان سلجوقیان و غزنویان جنگ و ستیز ادامه داشت تا سلطان ابراهیم و ملک شاه صلح کردند بر اینکه هیچیک از جانبین قصد مملکت دیگری نکند. شاهان غزنوی پس از شکست مسعود از سلاجقه تنهابه افغانستان و سیستان و ولایت سند اکتفا کردند، لیکن به تدریج دایره ٔ حکومت ایشان تنگ تر شد خاصه که سلاطین غوری در این میان قوت میگرفتند، و قلمرو حکومتشان گشایش مییافت، و حتی غزنین را نیز در اواخر عهد غزنویان، یعنی در پایان عهد سلطنت خسرو شاه بن بهرامشاه (547-555 هَ. ق.) از دست آنان بیرون آوردند، و بنا بر بعضی از اقوال پایتخت غزنویان بعد از این واقعه به لاهور انتقال یافت، تا آن شهر را نیز به سال 583 هَ. ق. غیاث الدین غوری بگرفت، و خسرو ملک آخرین پادشاه غزنوی را مقید و محبوس کرد، و سپس او و همه ٔ شاهزادگان غزنوی را از میان برد. دوره ٔ دوم حکومت غزنوی اگر چه از حیث تأثیر در سرنوشت سیاسی ایران بی ارزش است لیکن برای اشاعه ٔ زبان و ادب فارسی خالی از اهمیت نیست، زیرا اولاً ادامه ٔ حکومت در متصرفات غزنوی هندباعث شد که زبان و ادب پارسی در آنجا بیشتر ریشه کند و رواج یابد، و ثانیاً بعضی از پادشاهان غزنوی که بعد از مسعود حکومت کردند غالباً دوستداران شعر و ادب بودند، و عده ای از شاعران بزرگ مانند مسعودبن سعدبن سلمان و عثمان مختاری و سیدحسن غزنوی و سنایی غزنوی و ابوالفرج رونی و جز آنان در دستگاه ایشان زیسته، و ایشان را مدح گفته اند. (از تاریخ ادبیات در ایران تألیف دکتر صفا ج 1 صص 213- 215 وج 2 صص 3- 5).
پادشاهان و امرای غزنوی عبارت بودند از:
پسران سبکتکین.
1- الب تکین.
351
2 -ابواسحاق ابراهیم بن الب تکین.
352
3- بلکاتکین (غلام الب تکین).
355
4- پیری (غلام الب تکین).
362
پسران سبکتکین:
5- ناصرالدوله سبکتکین (غلام الب تکین).
_ (l50k) _
6- اسماعیل بن سبکتکین.
387
7- یمین الدوله ابوالقاسم محمودبن سبکتکین.
_ (l50k) _
8- جلال الدوله محمدبن محمودمکحول.
صفر421
9- ناصر دین اﷲ مسعود [اول] ابن محمود.
شوال
محمد (برای باردوم حکومت کرد و به سال 433 هَ. ق. کشته شد).
10- شهاب الدوله ابوسعد مودودبن مسعود (متوفی به سال 440 هَ. ق.).
433
11- مسعود [دوّم] ابن مودود (طفلی که چند هفته حکومت کرد).
440
12- بهاء الدوله ابوالحسن علی بن مسعود [اوّل].
رجب 440
13- عزالدوله عبد الرشیدبن محمود.
_ (l50k) _
طغرل غاصب (غلام محمود بود 40 روز حکومت کرد و به سال 444 درگذشت).
14- جمال الدوله فرخزادبن مسعود.
444.
15- ظهیرالدوله ابراهیم بن مسعود، ملک مؤید جلال الدین.
451
16- علاءالدوله ابوسعد مسعود [سوم] ابن ابراهیم.
492
17- کمال الدوله شیرزادبن مسعود.
508
18- سلطان الدوله ارسلان شاه بن مسعود.
509
19- یمین الدوله بهرامشاه بن مسعود (نایب سنجر).
جمادی الاولی 512
20- معزالدوله خسرو شاه بن بهرام.
_ (l50k) _
21- تاج الدوله خسرو ملک بن خسرو شاه.
555
الفتح الغوری (متوفی به سال 582 هَ. ق.) (از معجم الانساب تألیف زامباور ترجمه ٔ عربی چ 1952م. صص 416-418). رجوع به آل ناصرالدین و ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام استانلی لین پول صص 255- 261 و دستور الوزراء، صص 136- 147 و فهرست تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تألیف دکتر صفا و تتمه ٔ صوان الحکمه ص 183 و فهرست سبک شناسی ج 1 و 2 و فهرست تاریخ گزیده و دائره المعارف اسلام ذیل غزنویان و مقاله ٔ اولیور در مجله ٔ آسیائی بنگاله تحت عنوان تنزل سامانیان در جلد پنجم قسمت اول سال 1886م. شود.


خمینی

خمینی. [خ ُ م َ / م ِ] (اِخ) روح اﷲ. آیت اﷲ العظمی روح اﷲ الموسوی الخمینی.
ولادت امام: امام خمینی رضوان اﷲ علیه روز بیستم جمادی الثانی (برابر با سالروز میلاد دخت گرامی پیامبر، حضرت فاطمه ٔ زهرا (س) سال 1320 هَ. ق. در شهرستان خمین چشم به جهان گشود. پدرش آیت اﷲ سیدمصطفی موسوی، فرزند علامه ٔ جلیل القدر مرحوم سیداحمد موسوی بود و مادرش بانو هاجر، که اسماعیل زمان را در دامان منزه خود پرورش داد، دختر آیت اﷲ مرحوم میرزا احمد، از علما و مدرسین والامقام بود. مرحوم سیدمصطفی تحصیلات خود را در نجف اشرف و سامرا در عهد میرزای شیرازی دنبال کرد و از زمره ٔ علما و مجتهدین عصر خود بود که پس ازبازگشت از نجف اشرف، زعامت و پیشوایی اهالی خمین و حومه را عهده دار شد. مرحوم سیدمصطفی دارای سه پسر و سه دختر بود که پسرهای ایشان عبارتند از: 1- سیدمرتضی (معروف به پسندیده) که از علمای جلیل القدر ساکن قم است. 2- سیدنورالدین که از محترمین مقیم تهران بود و در سال 1396 هَ.ق. به رحمت ایزدی پیوست. 3- سیدروح اﷲ (امام خمینی) که آخرین فرزند آن مرحوم می باشد. امام بیش از پنج ماه، چهره ٔ مهربان پدر را ندید، چرا که مرحوم سیدمصطفی هنگامی که آخرین فرزندش پنج ماهه بود، در بین راه خمین - اراک مورد سؤقصد گروهی از اشرار و فئودالها قرار گرفت و بر اثر اصابت چند گلوله به کتف و کمر، در سن 47سالگی به شهادت رسید. پس از شهادت آیت اﷲ سیدمصطفی موسوی، امام در دامان پرمهر مادر و با یاری عمه ٔ مهربانش «صاحبه خانم » و تحت سرپرستی و کفالت برادر بزرگ خویش، علامه سیدمرتضی موسوی، پرورش یافت. امام از کودکی یتیم شد. آری همواره زندگی مردان بزرگ و تاریخ ساز، با رنج آغاز می شود. مگر موسی (ع) از دامان پرمهر مادر جدا نشد که با امواج خروشان دریا هم آواز شود. و مگر محمد (ص) هنوز دیده به دنیانگشوده، از وجود پدر محروم نگردید. امام در ماههای نخست زندگی، پدر را از دست داد و بیش از 15 سال نداشت که روزگار ضربات تازه تری بر روح آزاده و مقاوم وی وارد آورد. عمه ٔ عزیزش صاحبه خانم که در کنار مادر و برادر امام یار و یاور ایشان بود به طور ناگهانی درگذشت و دیری نپایید که مادر نیز به دیار باقی شتافت واو را تنها گذارد.
آری امام در تندبادحوادث زندگانی فولاد آبداده شد. رنج ها و سوک های ناگهانی عزیزان، روح او را مقاوم و مستحکم نمود و از او شخصیتی پولادین و استوار و متکی به خدا و خود پدید آورد.
دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی:امام دوران کودکی و نوجوانی را در شهر خمین پشت سر نهاد و تحصیلات ابتدایی و مقدماتی را همان جا نزد اهل فضل و دانش آموخت و در سن 19سالگی برای ادامه ٔ تحصیل به اراک که در آن روزگاران، یکی از مراکز علمی و حوزه های بزرگ دینی به شمار میرفت، مسافرت نمود. حوزه ٔعلمیه ٔ اراک در آن زمان تحت زعامت آیت اﷲ العظمی مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، که از فارغ التحصیلان و مجتهدین حوزه ٔ علمیه ٔ نجف اشرف بود و به دعوت فضلا و علمای شهر اراک برای زعامت حوزه ٔ علمیه به آن شهر تشریف آورده بود، اداره می شد.
هجرت به قم: در سال 1340 هَ. ق. حضرت آیت اﷲ حائری به درخواست علمای بزرگ شهر مذهبی قم، از اراک به قم مهاجرت کرده و در جوار مرقد بانوی بزرگواراسلام حضرت معصومه (س) حوزه ٔ علمیه ٔ عظیم و بابرکت قم را پایه گذاری نمود. امام نیز در پی استاد به قم مهاجرت کرد و در آن مهد علم و ایمان به فراگیری علوم اسلامی و تزکیه و تهذیب نفس پرداخت و از محضر استادانی چون آیت اﷲ حائری و آیت اﷲ شاه آبادی کسب فیض نمود. و با فراگیری رشته های مختلف علوم اسلامی، به دلیل دارا بودن استعداد سرشار، پشتکار و لیاقت و اخلاق و فضایل پسندیده و والای انسانی - اسلامی، به زودی به درجه ٔ عالی اجتهاد نائل آمد.
انتخاب همسر: امام تا 27 سالگی، تنها زندگی می کرد، در این سن، شرایط گزینش همسر برای امام فراهم شد و با دختر آیت اﷲ میرزامحمد ثقفی تهرانی ازدواج کرد. آیت اﷲ ثقفی که در آن زمان در حوزه ٔ علمیه ٔ قم می زیست، به واسطه ٔ مرحوم آیت اﷲ لواسانی با امام آشنایی پیدا کرد و در همان برخوردهای نخستین، شیفته ٔ فضایل علمی و اخلاقی و مجذوب روح باعظمت ایشان شد و پیشنهاد امام را برای ازدواج با دختر خویش پذیرفت. ثمره ٔ این ازدواج دو پسر به نامهای سیدمصطفی و سیداحمد و سه دختر می باشد.
خودسازی و تهذیب نفس: امام در سراسر دورانی که مسائل علمی و اسلامی را با هوشیاری و کنجکاوی ویژه ٔ خویش می آموخت به فراگیری مسائل اخلاقی و خودسازی و تهذیب و تزکیه ٔ نفس اهتمام ورزید، چه امام می دانست که مسؤولیت یک روحانی متعهد، تنها فراگیری مشتی اصطلاحات خشک که به منزله ٔ فنی برای غلبه بر رقیب در مباحث به کار می رود نیست. بلکه بر دوش توانای او مسؤولیت ها و وظایف خطیر و سنگینی نهاده شده است. او می دانست که اگر زمان طلبگی و دوران جوانی همان گونه که علوم اسلامی را فرا می گیرد، معارف الهی و ربانی را نیاموزد، خواسته های نفسانی را سرکوب و روح شریفش را خالص و نفس پاکیزه اش را تزکیه نکند، برای فردای اسلام ابداً مفید نخواهد بود. زیرا که اسلام راستین به دانش پژوهان، دانشمندان و رهبران متّقی، متعهد و آگاه نیازمند است.
پس از درگذشت مرحوم آیت اﷲ حائری، جلسه ٔ درس فلسفه ٔ امام خمینی از پر جمعیت ترین جلسات تدریس دانشگاه عظیم قم بود. بیش از پانصد طلبه ٔ جوان برای بهره گیری از محضر امام با شوق و شور درجلسه ٔ درس ایشان حاضر می شدند و گرد شمع وجودش پروانه وار حلقه زده از دریای بیکران علم و دانشش سیراب می گشتند. در دوران حیات مرحوم آیت اﷲ بروجردی، که زعامت حوزه ٔ علمیه را عهده دار بود، امام یکی از درخشانترین چهره های علمی و یکی از بارزترین فضلای حوزه ٔ علمیه ٔقم به شمار می رفت. حوزه ٔ تدریس ایشان از پر جمعیت ترین حوزه های درس و جلسه ٔ فقه و اصول ایشان از با شکوه ترین جلسات بود. پس از درگذشت مرحوم آیت اﷲ بروجردی، امام حتی از صدور اجازه برای چاپ رساله نیز ممانعت می فرمود تا بالاخره گروهی از طلاب، فضلا و مدرسین حوزه ٔ علمیه به طور دسته جمعی به حضور امام رسیده و اجازه گرفتند که اندیشه ها و فتاوی امام را با هزینه ٔ خویش، چاپ کنند. پس از مدتی نیز، حاشیه ٔ ایشان را بر کتاب عروهالوثقی نوشته ٔ مرحوم سید کاظم یزدی، و سپس رساله ٔ عملیه ٔ ایشان را چاپ و در دسترس مؤمنین و مسلمانان و دانش پژوهان قرار دادند. از این پس، امام زعامت حوزه ٔ علمیه ٔ قم و مرجعیت تقلید مسلمین را عهده دار گردید.
تألیفات امام: امام کتاب های بسیاری در رشته های گوناگون فقهی و اسلامی نوشته است و در سایه ٔ نبوغ خارق العاده و فکر منور خویش در همه ٔ رشته های مختلف علوم اسلامی، فلسفه، کلام، منطق، اصول عقاید، فقه، اصول، اخلاق، آداب، علم الاجتماع، حکومت در اسلام و بحث های حقوقی، اقتصادی، سیاسی و... کتاب های ارزنده و گرانقدری به رشته ٔ تحریر درآورده است.
فهرست تألیفات امام به شرح زیر است:
1-آداب الصلوه 2- اربعین حدیث 3- اسرار الصلوه یا معراج السالکین 4- کتاب البیع 5- تحریر الوسیله 6- توضیح المسائل (رساله) 7- تفسیر سوره ٔ مبارکه ٔ حمد 8- تهذیب الاصول 9- حاشیه یا تعلیقات امام بر شرح فصوص الحکم و مصباح الانس و مفتاح الغیب 10- حکومت اسلامی یا ولایت فقیه 11- کتاب الخلل فی الصلوه 12- رساله فی الطلب و الاراده 13- رساله ای مشتمل بر فوایدی در بعضی مسائل مشکله 14- الرسائل 15- زبده الاحکام 16- شرح حدیث جنود عقل و جهل 17- شرح حدیث رأس الجالوت 18- شرح دعای سحر 19- شؤون و اختیارات ولی فقیه 20- کتاب الطهاره 21- کشف الاسرار 22- مبارزه با نفس یا جهاد اکبر 23- مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه 24- مکاسب المحرمه. ضمناً بسیاری از بیانات دینی، علمی، سیاسی حضرت امام و رهنمودهائی در امور جاری کشور و امریه ها و فرمانهائی که به مناسبت های مختلف به قلم یا از طرف معظم له صادر شده در مجموعه ای تحت عنوان صحیفه ٔ نور در 22 مجلد توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چاپ و منتشر شده است.
اندیشه های سیاسی و مخالفت با رضاخان: حوزه ٔ علمیه ٔ قم که با اراده ٔ آهنین و همت والای مرحوم آیت اﷲ حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی پایه گذاری گردید، در کوتاهترین مدت توانست فضلا و محصلین جوان و با لیاقتی گردآوری و مجمعی پربرکت و آبرومند به وجود آورد. طولی نکشید که وضع سیاسی ایران دگرگونی یافت و رضاشاه جلاد و دیکتاتور، دشمنی خود را نسبت به امور دینی و اسلامی و به ویژه حوزه ٔ علمیه ٔ قم آشکارترساخت. روش خصمانه ٔ آن دست نشانده ٔ استعمار، نسبت به اسلام و حوزه ٔ قم و فشار بی حدی که بر آن دانشگاه تازه تأسیس وارد می آورد، می رفت که منجر به برچیدن و از میان رفتن آن گردد. روحیه ٔ طلاب تازه کار از خفقان و فشاری که دست نشانده ٔ انگلیس ها، رضاخان دیکتاتور به وجود آورده بود، خسته و روز به روز تضعیف می گشت. خطر سقوط، جامعه ٔ عظیم روحانیت را تهدید می کرد و بیم آن می رفت که نونهالان بارور و جوانی که باید در محیط آرام و آزاد حوزه درختان تناور و پرثمری برای فردای اسلام گردند، در معرض تندبادهای سهمگین و خشم طوفان های هولناک که به دست عامل سرسپرده ٔ استعمار و استثمار برپاشده بود، ریشه کن شوند. به حکم رضاخان کلیه ٔ مجالس سوگواری و وعظ و ارشاد، منع گردید تا مبلغین مذهبی فرصت آگاه ساختن ملت ایران را به وظایف و حقوق سیاسی واسلامی خویش نیابند. در چنین موقعیت حساس و خطرناک امام خمینی که از تابنده ترین چهره های روحانی آن دانشگاه عظیم اسلامی بود، قهرمانانه به پا خاست و نخستین گام ها را علیه سیاست رضاخان برداشت. امام در آن روزگار تاریک و پروحشت سکوت نکرد و خاموش ننشست و در برابر ستمگر بی ایمانی چون رضاشاه، همچون کوهی استوار ایستاد، خروشید و فریاد کرد و سکوت مرگباری را که از ترس رضاخان بر ایران سایه افکنده بود درهم شکست و به اقدامات غیر اسلامی و غیر انسانی رضاخان حمله کرد.
«... قیام برای نفس است که چادرعفت را از سر زن های عفیف مسلمان برداشت و الاَّن هم این امر خلاف دین و قانون در مملکت جاری است و کسی بر علیه آن سخن نمی گوید. قیام برای نفعهای شخصی است که روزنامه ها که کالای پخش فساد اخلاق است، امروز هم همان نقشه ها را که از مغز خشک رضاخان بی شرف تراوش کرده تعقیب می کنند و در میان توده پخش می کنند. قیام برای خود است که مجال به بعضی از وکلای قاچاق داده که در پارلمان بر علیه دین و روحانیت هرچه می خواهند بگویند وکسی نفس نکشد...»
به راستی چه کسی را یارای آن بود که در اوج قدرت رضاشاه جلاد، او را بی شرف بنامد و به برنامه ٔ استعماری کشف حجاب و به مجلس فرمایشی مسخره ٔ او حمله کند.
آری ندای فیلسوفی شجاع، قهرمانی زاهد و سالک، خروشنده ای فریادگر از مرز زمان و مکان گذشت و نسل ها را بیدار کرد و به حرکت درآورد.
مخالفت به سیاست استعماری و ضد اسلامی محمدرضا شاه:
در سال 1341 هَ. ق. هیأت وزیران به ریاست علم تشکیل جلسه داد و لایحه ٔ انجمنهای ایالتی و ولایتی را به تصویب رساند. طبق این لایحه، قید اسلام که برابر نص قانون اساسی، از شرایط حتمی کاندیداها و انتخاب کنندگان بود، حذف و سوگند به قرآن کریم نیز لغو گردید. بیش از چند ساعت از انتشار این خبر تکان دهنده نگذشته بود، که آیات عظام قم در خانه ٔ آیت اﷲزاده ٔ حائری تشکیل جلسه دادند، تا در مقابل رژیم موضع خود را مشخص سازند. علمای بیدار اسلام می دانستند که این کار رژیم مقدمه ٔ سپردن مقدرات کشور به دست عمال بیگانه و دشمنان اسلام است. این کار، مقدمه ٔ مفاسد شوم و خطرناکی است که استعمارگران مصمم اند، در صورت سکوت و بی طرفی و سهل انگاری پیشوایان دینی و ملت بزرگ ایران انجام دهند.
آیات عظام قم در آن جلسه بدین نتیجه رسیدند که در نخستین فرصت طی تلگرامی به شاه مخلوع نسبت به این حرکت خلاف اسلام اعتراض کنند. آن روزها مصادف بود با شهادت حضرت فاطمه ٔ زهرا (س) و از همین روی مجالس سوگواری طبق معمول در تمام نقاط ایران برقرار بود و گویندگان و خطبای اسلام نیز از این مجالس بیشترین استفاده را برای آگاه نمودن و بیدار ساختن توده ها نمودند و با تشریح موارد اعتراض به دولت، مردم را به اهمیت موضوع آگاه ساخته و آنان را از برنامه های شوم و مقاصد پلید دولت آگاه ساختند. سرانجام پس از شش روز، در پاسخ تلگرام آیات عظام قم، از شاه مخلوع تلگرامی واصل گردید که در آن مطلب را به نخست وزیر احاله کرده بود. آیات قم نیز بی درنگ گرد هم آمده و با توجه به آنکه موضوع به دولت محول شده بود، بر آن شدند که مستقیماً به نخست وزیر تلگراف کرده و الغای تصویب نامه را از او بخواهند. در این رابطه پیشوای روشن ضمیر اسلام نیز تلگرامی به تاریخ 41/7/28 به نخست وزیر وقت (علم) مخابره کرده و ضمن اعتراض به الغای شرط اسلام از انتخاب کننده و انتخاب شونده، و تبدیل قسم قرآن مجید، به کتاب آسمانی یادآوری فرمود که:
«علمای اعلام ایران و عتبات مقدسه و سایر مسلمین در امور مخالف با شرع مطاع، ساکت نخواهند ماند و به حول و قوه ٔ خداوند تعالی، امور مخالف با اسلام، رسمیت نخواهد پیدا کرد...»
طی این تلگرام، پیشوای بزرگ اسلام لغو فوری تصویب نامه ٔ غیرقانونی و ضد اسلام رژیم شاه را خواستار شد. پاسخ نخست وزیر، به تلگرام حضرت امام و سایر آیات قم، یک ماه به طول انجامید. در طول این مدت، قم و سایر شهرستان ها، شاهد اجتماعات با شکوه و تظاهرات بزرگی بود. هر روز که بر تأخیر جواب نخست وزیر می گذشت مردم خشمگین تر می شدند. در پی مخابره ٔ تلگرام های پیشوای بزرگ اسلام و سایر علمای قم، به شاه و علم، علمای شهرستان ها نیز طی تلگرام ها، نامه ها و طومارهای بزرگ، و نیز با برپایی نشست های پی درپی، هماهنگی و پشتیبانی خود را از نیات امام خمینی و حوزه ٔ علمیه ٔ قم ابراز داشته و مخالفت خود را با سیاست رژیم اعلام داشتند.
در طول این مدت تظاهرات و سخنرانی های گسترده ای در حمایت از مضمون تلگرام های امام و دیگر آیات عظام سراسر ایران، به شاه مخلوع و نخست وزیر، و مخالفت با نیات ضد اسلامی - ملی رژیم از سوی مردم برپا شد، که در همه ٔ آنها گویندگان آزاده و مسلمان، پاسخ فوری حکومت را به تلگرام های امام و دیگر علما از شاه و نخست وزیرش خواسته و تهدید کردند که رژیم اطمینان داشته باشد که تا موقعی که تصویب نامه لغو نشود از پای نخواهند نشست.
در یکی از جلسات درس امام خمینی، حدود ساعت 9 صبح، بدون اطلاع قبلی مردم به مسجد ریختند و طولی نکشید که تمام شبستان بزرگ مسجد، از طبقات مختلف مردم موج می زد، امام پرسید: آقایان کاری دارند؟ از میان انبوه جمعیت یکی گفت حضرت عالی برای چه درس می گویید در حالی که دین ما در خطر است ؟ درس گفتن برای چه ؟ «... شما درس ها را تعطیل کنید. ما هم دست از کار برمی داریم، تا تکلیف مان معلوم شود...» در اینجا، امام فرمود:
«... خوب است کسانی که این بیانات را می شنوند و احساسات عمیق مردم را می بینند، به مقامات دولتی اطلاع دهند، که بیش ازاین با احساسات پاک مردم بازی نکنند. علمای اسلام دست بردار نیستند... اگر آنها (هیأت حاکمه) خیال می کنند که با امروز و فردا کردن، می توانند موضوع را مسکوت بگذارند و به دست فراموشی بسپارند، سخت در اشتباه هستند...»
وضع به همین منوال بود و هیجان و شور ویژه ای میان مردم به چشم می خورد. روز به روز خشم و ناراحتی عمومی بیشتر، و احساسات پاک و مقدس توده ها افزونترو آتش خشم و عصیان برافروخته تر می شد.
در این شرایط زعیم اسلام، برای باردوم، دو تلگراف یکی به شاه ملعون و دیگری خطاب به دولت مخابره کرد. امام در تلگرام اول به تاریخ 41/8/5فرمود:
«... آقای علم، تخلف خود را از قانون اسلام و قانون اساسی، اعلام و برملا نموده است، آقای اسداﷲ علم خیال کرده که با تبدیل قسم به قرآن مجید، به کتاب آسمانی، ممکن است قرآن کریم را از رسمیت انداخت و (اوستا و انجیل) و بعضی کتب ضاله را در ردیف و یا جای آن قرار داد...»
و نیز زعیم عالیقدر اسلام، در تلگرام دیگر خود به نخست وزیر، به تاریخ 41/8/5 می فرماید:
«اگر گمان کردید می شود با زور چندروزه، قرآن کریم را در عرض اوستای زرتشت و انجیل و بعضی کتب ضاله قرار داد، و به خیال از رسمیت انداختن قرآن کریم - تنها کتاب بزرگ آسمانی چند صد میلیون مسلمان جهان - افتاده اید و کهنه پرستی را می خواهید تجدید کنید، بسیار در اشتباه هستید... اگر گمان کردید که با تصویب نامه ٔ غلط و مخالف قانون اساسی، می شود پایه های قانون اساسی را که ضامن حقوق ملت و استقلال مملکت است، سست کرده، راه را برای دشمنان خائن به اسلام و ایران باز کرد، بسیار در خطا هستید... این جانب مجدداً به شما نصیحت می کنم که به اطاعت خدای متعال و قانون اساسی گردن نهید. از عواقب وخیم تخلف از قرآن و احکام علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون اساسی بترسید، و عمداً و بدون موجب، مملکت را در خطر نیندازید، والاّ علمای اسلام درباره ٔ شما از اظهار عقیده خودداری نخواهند کرد...»
این تلگرام ها با وجود سانسور و خفقان شدید حاکم بر کشور، انعکاس گسترده ای داشت و در سطحی بسیار وسیع چاپ ومنتشر شد. در پی اعتراض شدید علما و مردم که منجر به نهضت داخلی شد، در خارج کشور نیز مسلمانان بیدار، طی تلگرام ها و نامه هایی با مسلمانان ایران هم آواز شده و پشتیبانی و همکاری خود را با علمای قم و ملت ایران ابراز داشتند.
(اَ فاسد، دولت دست نشانده برای حفظ حکومت پوشالی و موقعیت سیاسی خویش، یکباره حرف خود را پس گرفت و عقب نشینی کرد. هیأت حاکمه از این پیروزی که نصیب روحانیت و ملت شده بود، آموخت که یکپارچگی جامعه ٔ روحانیت با یکدیگر و حمایت و تبعیت مردم از آنان، نخواهد گذارد نقشه های شوم و ضد بشری استعمارگران ددمنش و غارتگران بین المللی در این مملکت به اجرا درآید. رژیم برای ایجاد شکاف بین علما و مردم و بهره گیری از پراکندگی آنان به منظور اجرای نقشه های شوم خود، این بار با لباس انقلاب و حربه ٔ آزادی خواهی و دموکراسی به جنگ اسلام و مردم برخاست و نغمه ٔ حمایت از حقوق کارگران و دهقانان و آزادی زنان و مردان محروم ایرانی را سر داد.
خوشبختانه امام با درایت و آگاهی ویژه ٔ خود، فریب آن عقب نشینی در مورد انجمن های ایالتی و ولایتی، و این سیاست بازی در مورد دموکراسی و آزادی را نخورد و مردم را نیز آگاه و هدایت فرمود. مبارزه با رژیم وقوانین استعماری و ضد اسلامی او تحت لوای انقلاب سفید!! به رهبری و روشنگری امام ادامه یافت. مردم و علماپشت سر زعیم و رهبر خویش، در مقابل برنامه های استعماری رژیم ایستادند و فریاد اعتراض سر دادند.
فاجعه ٔ فیضیه:
شاه را تاب تحمل این یکپارچگی و ایستادگی نبود و لذابهترین راه را برای درهم شکستن آن، در ایجاد یک صحنه ٔ خونین و قتل عام تشخیص داد. آری کوردلی و ناآگاهی رژیم همواره در مقابل اعتراضات مردم به همین جا و به همین راه منتهی می شد. بر پایه ٔ همین طرز تفکر روز 25 شوال (دوم فروردین 1342) روز شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع) که مجلس سوگواری رئیس مذهب تشیع، در دانشگاه عظیم و تاریخی تشیع، برپا بود و صحن مدرسه از انبوه جمعیت موج می زد، ناگهان چکمه پوشان شاه به مدرسه ٔفیضیه یورش برده و با فریادهای زنده باد شاه، مرگ براسلام... بی رحمانه به جان طلاب بی پناه و بی سلاح افتاده و این مجاهدین تربیت یافته ٔ مکتب قرآن را به خاک و خون کشانیدند. قرآن ها و کتب اسلامی را آتش زدند و از هیچ بی شرمی و ددمنشی دریغ نورزیدند. چند روز بعد نیز به بیمارستان هایی که مجروحین این فاجعه در آنها بستری بودند یورش برده، و برخلاف تمام اصول قانونی و انسانی، آنان را از بیمارستانها بیرون ریختند.
حادثه ٔ دردناک و جانکاه فیضیه، که سرانجام به شهادت چندتن از طلاب جوان و شجاع و انقلابی و زخمی شدن گروه بیشماری از آنان منتهی گردید، نقطه ٔ درخشان و تابناکی شد در تاریخ پرافتخار مبارزات اسلامی و ضداستعماری روحانیت آزادیخواه و لکه ٔ ننگ بزرگی بر دامان کثیف و آلوده ٔ هیأت حاکمه ٔ دست نشانده ٔ ایران.
سخنان امام در این مقطع زمانی آنچنان کوبنده و پرخاشگرانه است که باتوجه به جو خفقان حاکم بر آن زمان و قدرت رژیم و دستگاه گسترده ٔپلیسی او، شگفتی و ستایش برمی انگیزد و باورنکردنی می نماید.
به راستی چه کسی را یارای آن بود که اینچنین با شهامت وقدرت فریاد برآورد که:
«... من اکنون قلب خود را برای سرنیزه های مأمورین شما حاضر کرده ام ولی برای قبول زورگویی ها و خضوع در مقابل جباری های شما حاضر نخواهم کرد...» (تاریخ 42/1/13 و پس از فاجعه ٔ مدرسه ٔ فیضیه).
چه کسی را یارای آن بود که شاه را این گونه خطاب کند که امام کرد و با او این گونه سخن گوید که امام گفت:
«... ای آقای شاه ! جناب شاه ! من به تو نصیحت می کنم، دست بردار از این کارها، آقا اغفال دارند می کنند تو را.من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی همه شکر بکنند. من یک قصه ای را برای شما نقل می کنم که پیرمردهایتان، چهل ساله هایتان یادشان است. سی ساله ها هم یادشان است، سه دسته، سه مملکت اجنبی به ما حمله کرد، شوروی، انگلستان و آمریکا به مملکت ایران حمله کردند، مملکت ایران را قبضه کردند، اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود لکن خدا می داند که مردم شاد بودند برای اینکه پهلوی رفت. من نمی خواهم تو این طور باشی، نکن، من میل ندارم تو این طور بشوی. این قدر با ملت بازی نکن، این قدر با روحانیت مخالفت نکن، اگر راست می گویند که شما مخالفید، بد فکر می کنید. اگر دیکته می دهند دستت و می گویند بخوان، در اطراف آن فکر کن. چرا بیخود، بدون فکر این حرفها را می زنی. آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت اینها حیوان نجس هستند که تو می گوئی ؟! اگر اینها حیوان نجس هستند، پس چرا این ملت دست آنها را می بوسند. دست حیوان نجس را می بوسند؟!
چرا تبرک به آبی که او می خورد می کنند؟ حیوان نجس را این کار می کنند؟ آقا ما حیوان نجس هستیم ؟! (گریه ٔ شدید حضار) خدا کند که مرادت این نباشد، خدا کند که مرادت از اینکه مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند، مرادت علما نباشد والاّ تکلیف ما مشکل می شود و تکلیف تو مشکل می شود، نمی توانی زندگی کنی، ملت نمی گذارد زندگی کنی، نکن این کار را، نصیحت مرابشنو، آقا چهل و پنج سالت است، شما، بس کن...»
امام با صدای رسای خود مفاسد و مظالم رژیم را فریاد می زند، از انقلاب سفید!! می گوید از به اصطلاح اصلاحات نمایشی و تساوی حقوق زن و مرد، از اسرائیل، از فرقه ٔ ضاله ٔ بهائیت و از همه و همه و خطاب به اعلیحضرت قدرقدرت شاهنشاه !! می گوید.
«... تو مگر بهایی هستی که من بگویم کافر است، بیرونت کنند» «... همه چیز را گردن تودارند می گذارند. بیچاره نمی دانی، آن روزی که یک صدایی درآید، یک نفر از اینها که با تو رفیق هستند، رفاقت ندارند...»
«... روابط مابین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت می گوید از اسرائیل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید. این دو تا تناسبشان چیست ؟ مگر شاه اسرائیلی است ؟» (بیانات امام در مدرسه ٔ فیضیه، تاریخ 42/3/13).
واقعه ٔ 15 خرداد:
سخنان کوبنده ٔ امام و اعتراضات افشاگرانه ٔ ایشان مردم را به حرکت درآورد. بی گفت و گو رژیم پوشالی شاه که از آگاهی مردم وحشت داشت، و نمی توانست این گونه خروشیدن و روشنگری امام و آگاهی و بیداری مردم را تاب بیاورد. هم از این روی، مزدوران رژیم، نیمه شب 15 خرداد 42 همانند دزدان و راهزنان به خانه ٔ محل سکونت امام یورش برده و آن اسوه ٔ شهامت وتقوا و استواری را همراه خود به تهران بردند. و به باشگاه افسران و سپس پادگان قصر و از آنجا به پادگان عشرت آباد منتقل ساختند. همزمان با زندانی کردن امام، گروهی دیگر از روحانیون مبارز، وعاظ و سخنگویان مذهبی و مردم مسلمان نیز دستگیر و زندانی شدند. هنوز سپیده ٔ 15 خرداد از افق سر نزده بود که مردم از توقیف مراد و مرجع خود آگاهی یافته و به خیابان ها ریختند.در اغلب شهرهای ایران، تظاهرات خیابانی مردم به حمایت از امام و فریاد «یا مرگ یا خمینی » آنها منجر به یورش وحشیانه ٔ مزدوران به صفوف یکپارچه ٔ آزادگان مسلمان و شهادت قریب پانزده هزار تن از مردم بیگناه گردید.
توصیف چگونگی تراژدی عظیم 15 خرداد در این مختصر نمی گنجد. همین قدر یادآوری باید کرد که امام آن روز را برای همیشه عزای عمومی اعلام نمود. قیام مذهبی 15 خرداد مقدمه ٔ قیام سرنوشت ساز 22 بهمن و سقوط رژیم 2500 ساله ٔ شاهنشاهی گردید.
امام پس از آزادی از زندان مدتی درتهران تحت نظر بود و سپس به قم مراجعت فرمود.
روشنگری ها و بیانات کوبنده ٔ امام، پس از آزادی از زندان و مراجعت به قم، بیش از پیش رژیم را رسوا ساخت و همه ٔ حیله ها و توطئه های رژیم شاه برای خاموش ساختن ندای حق طلبانه ٔ این ابرمرد تاریخ بی نتیجه ماند. و لذا به دنبال حمله ٔ روشنگرانه ٔ امام به احیای کاپیتولاسیون و اعطای مصونیت سیاسی به مستشاران امریکایی، از سوی دولت دست نشانده ٔ حسنعلی منصور، و سخنرانی تاریخی امام در 4 آبان 43، رژیم وابسته ٔ ایران دیگر بیش از این وجود امام و سخنان و روشنگری هایش را تاب نیاورد و از آنجا که از کشتن امام وحشت داشت تصمیم به تبعید گرفت تا شاید بدین ترتیب از حملات و افشاگری های بی امان و مداوم امام در امان باشد.
امام در تبعید:
شاه پس از تبعید امام به ترکیه (13 آبان 43) و سپس عراق، به گمان خود مردم را از دسترسی به رهبر و مرجع عالیقدرشان بازداشت. ولی امام در تمام این مدت طولانی به طور خستگی ناپذیر با تربیت روحانیون برجسته ٔ انقلابی، و تنویر افکار مردم و راهنمایی و ارشاد آنان جامعه را برای شروع یک انقلاب اسلامی آماده می ساخت. در همین دوران است که شاگردان و یاران وفادار او نیز در داخل و خارج کشور به پرورش نسل متعهد و انقلابی امروز همت گماشت.
در این دوره امام طرح کلی حکومت اسلامی را در جلسه ٔ درس خویش مطرح نمود که در آن زمان به صورت کتابی تحت عنوان «حکومت اسلامی » منتشر شد. و در فرصت های مختلف با مطرح نمودن جنایات بیشمار رژیم شاه، همواره تنور مبارزه را گرم نگاه می داشت. وجود امام و آرمان های والای انسانی - اسلامی او محوری بود که همه ٔ آزادیخواهان و مسلمانان و مخالفان رژیم را حول خود گرد آورد.
با اوج گیری مفاسد رژیم و اعتراضات بی امان و روشنگری های امام و آغاز تظاهرات خیابانی در شهرهای مختلف ایران، و سرانجام سازش میان عراق و ایران، دولت عراق از امام خواست که از فعالیت سیاسی دست بکشد و برای ایشان تضییقاتی فراهم آورد. امام تصمیم گرفت عراق را ترک نموده از طریق کویت به سوریه برود. اما کویت به امام اجازه ٔ اقامت نداد، عراق هم که دیگر جای ماندن نبود، کشورهای دیگر اسلامی نیز که با شاه رابطه ٔ دوستانه داشتند، بی تردید یا با ورود امام موافقت نمی کردند ویا به ایشان اجازه ٔ فعالیت سیاسی نمی دادند. لذا امام در 14 مهر 57 به پاریس هجرت فرمود و در محله ٔ نوفل لوشاتو پاریس اقامت گزید. نوفل لوشاتو مرکز اخبار سیاسی ایران و کانون مبارزه علیه رژیم وابسته ٔ پهلوی بود و امام با توان هرچه بیشتر انقلاب را از آنجا هدایت فرمود.
بازگشت امام به میهن اسلامی:
با اوج گیری انقلاب، شاه به همراه خانواده اش از ایران گریخت و امام پس از حدود 15 سال دوری در 12 بهمن 57 قدم به خاک وطن گذاشت.
اینک امام رهبر همه ٔ مسلمانان جهان و امید همه ٔ آزادیخواهان پهنه ٔ گیتی است، دنیا را نام «امام خمینی » تکان داده است. امام آمد که تاریخ را بسازد و سرنوشت ایران و اسلام را که می رفت با اسارت و رخوت و قیادت درهم آمیزد، دیگرگون کند. روز استقبال از امام را تاریخ فراموش نخواهد کرد. امام را ملت ایران با قلب و جان خود به پیشباز رفت. نخست در بهشت زهرا امام به زیارت مرقد شهیدان شتافت و نطق تاریخی امام در آنجا برگی زرین از تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. امام با شجاعت و استواری فرمود:
«من دولت تعیین می کنم. من توی دهن این دولت می زنم...»
اقامت تاریخ ساز امام در مدرسه ٔ علوی:
مدرسه ٔ علوی مرکز یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ شد، روزهای اقامت امام در مدرسه ٔ علوی ایام پرهیجانی بود. روزانه صدها هزار نفر از اقشار مختلف به دیدار امام می شتافتند و تعلق خود را به انقلاب اسلامی ابراز می داشتند.
امام از پشت پنجره ٔ ساده ٔ اتاق محل سکونتش در مدرسه ٔ علوی تاریخ را رقم زد و شهامت و استواری را معنا بخشید.
دهه ٔ فجر:
مروری کوتاه بر سخنان و موضعگیری های امام در مدرسه ٔعلوی در فاصله ٔ 12 تا 22 بهمن 1357 چگونگی روند پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران را روشن می سازد و آن ده روز سرنوشت ساز را که بعدها به عنوان دهه ٔ فجر موسوم و با جشن پیروزی انقلاب همراه شد، فرایاد می آورد.
13 بهمن -
امام تهدید به جهاد می کند و از ارتش می خواهد که به ملت متصل شوند. تظاهرات پرشکوه مردم در سرتاسر ایران انقلابی ادامه دارد. ایران وحدت، یکپارچگی و همبستگی را فریاد می زند: وای اگر خمینی حکم جهادم دهد.....
14 بهمن -
گروهی از افراد نیروی هوایی در مدرسه ٔعلوی به دیدار امام می روند. امام می فرماید: ما کسانی از ارتشیان را که توبه کنند و برگردند، توبه ٔ همه ٔآنها را با جان و دل قبول می کنیم.
15 بهمن -
امام مردم رابه ادامه ٔ تظاهرات خیابانی تا سقوط رژیم دعوت می کند.
و روزنامه ها خبر از راهپیمایی ها و تظاهرات گسترده در شهرهای میهنمان می دهند.
16 بهمن -
سیل جمعیت برای دیدار امام و شنیدن سخنانش به سوی مدرسه ٔ علوی در جریان است. و گروهی از نظامیان به دیدار امام می روند و اعلام وفاداری می کنند.
17 بهمن -
امام خطاب به روحانیونی که به دیدار ایشان می روند، می فرماید: اسلام دین سیاست است. و بر همین مبناست که امام همان گونه که در نخستین روز ورود به خاک وطن و هنگام زیارت مرقد شهدا در بهشت زهرا با قدرت وعده فرمود که:من دولت تعیین می کنم، من توی دهن این دولت می زنم، نخست وزیر موقت را تعیین می کند و از مردم می خواهد که از طریق مطبوعات و تظاهرات آرام درباره ٔ او نظر بدهند.
18 بهمن -
ایران یکپارچه تظاهرات پرشکوه و تأیید است.
مردم به اعتبار امام نخست وزیر و دولت موقت را می پذیرند، تا زمانی که آنان در خط امام و در مسیر امام، که همانا خط و صراط مستقیم اسلام و قرآن است، باشند و امام مؤید و پشتیبان آنان.
19 بهمن -
گروهی از نظامیان به دیدار امام می شتابند. آنان از برابر امام رژه می روند و احترامات نظامی بجا می آورند و شعار می دهند:
ما همه سرباز توییم خمینی
گوش به فرمان توییم خمینی
20 بهمن -
نخست وزیر (بختیار) و ستاد بزرگ ارتشتاران، این کورباطنان شب پرست که خورشید را می بینند و انکار می کنند، اعلامیه می دهند که عکس رژه ٔ نظامیان از برابر امام مونتاژ شده و جعلی است ! آنان مدعی می شوند که روزنامه ها نشر اکاذیب کرده اند! و ارتش به سوگند خود وفادار است !
21 بهمن -
امام عکس رژه ٔ نظامیان را در مدرسه ٔ علوی تأیید می فرماید. و اعلام می کند سوگند وفاداری به ارتش باطل است.
22 بهمن -
در درگیری خونین بین لشکر گارد و همافران نیروی هوایی، مردم به یاری همافران می شتابند. محله های تهران به سنگرها و دژهای نظامی تبدیل می شوند. مردم مسلح نقاط مختلف تهران را تصرف می کنند. اکثر کلانتری ها، پاسگاه های ژاندارمری، قرارگاه های پلیس و ارتش به تصرف مردم مسلح و نیروی هوایی درمی آید.
امام تهدید می کند در صورت عدم جلوگیری از کشتار و وحشیگری نیروهای گارد حکم جهاد خواهد داد و تصمیم آخر راخواهد گرفت.
بختیار برای به شکست کشانیدن انقلاب، در واپسین دم های حکومت پوشالی شاهنشاهی تلاشی مذبوحانه می کند، اعلام حکومت نظامی و منع عبور و مرور از ساعت چهار و نیم بعدازظهر.
اعلامیه های امام سراپا شهامت وقاطعیت است: «... اعلامیه ٔ امروز حکومت نظامی خدعه وخلاف شرع است. مردم به هیچ وجه به آن اعتنا نکنند. برادران و خواهران عزیزم ! هراس به خود راه ندهید که به خواست خداوند تعالی حق پیروز است...»
پیروزی انقلاب اسلامی:
الیس الصبح بقریب. آری امام نوید می دهد... و سرانجام پیروزی می آید، با خون و با حماسه و بر ایران انقلابی خیمه می زند.
در 22 بهمن 1357 هَ. ش. نظام 2500 ساله ٔ استبدادی فرومی ریزد و نسیم آزادی می وزد. مردم به آزادی سلام می گویند و حرمتش را پاس می دارند، حرمت خون های پاکی که آزادی را ارمغان آورد.
و پاس حرمت خون شهدا اطاعت از امام است.
ملت ایران وجود پربرکت امام و رهبر خویش را همچون خورشیدی تابنده در بر می گیرد و از آن گرما و زندگی می یابد.
امام حدود یازده سال با آگاهی و روشن بینی، همچون دژی مستحکم، انقلاب و ایران را از همه ٔ توطئه ها و حوادث محفوظ نگاه می دارد.
بی گفت و گو اگر درایت و استواری امام نبود، نهال نورس انقلاب را طوفان توطئه های خناسان و دشمنان داخلی و خارجی از پا می انداخت.
تنها رهبری چون امام می توانست در سخت ترین و حساسترین دوران و با وجود گروهک های سیاست زده ٔ وابسته به خارج و دشمنان کوردل داخل و خارج، انقلاب را از حوادث و توطئه ها برهاند و وحدت و انسجام امت را استواری بخشد.
در برابر همه ٔ دشواری ها و مسایل داخلی و خارجی که بیم گسستن تار و پود انقلاب می رفت، آن شیرمرد روشن ضمیر تصمیم سرنوشت ساز را می گرفت و سخن آخر را می گفت. چه تصمیم امام و سخن او، تصمیم و سخن امت بود و بهترین رافع دشواری ها و ناجی انقلاب و اسلام از تندباد حوادث.
رحلت امام:
سرانجام آن کس که چگونه زیستن را به همه ٔ مسلمانان جهان و به همه ٔ شیفتگان آزادی آموخت، در ساعت بیست و دو و بیست دقیقه ٔ شنبه 13 خرداد 68 همزمان با سالگرد نطق تاریخی و سرنوشت ساز مدرسه ٔ فیضیه و در آستانه ٔ قیام 15 خرداد، خود رفت، اما راه و رسم و آیین پرافتخارش، که آیین پیامبران و آزادگان تاریخ است، تا ابد پابرجا و صحیفه ٔ نورانی زندگانیش تا همیشه ٔ تاریخ، گشوده خواهد بود.
ملت ایران که در 12 بهمن 57 در باشکوهترین مراسم تاریخی به پیشباز امام رفت، در 16 خرداد 68 در مراسمی که تاریخ نظیر آن را به یاد ندارد، غمزده و سیاه پوشیده، پیکر مطهر امام را تا خانه ٔ ابدی تشییع نمود.
نکته هائی از وصیت نامه ٔ امام:
# آنچه لازم است تذکر دهم آن است که وصیت سیاسی - الهی این جانب اختصاص به ملت عظیم الشأن ایران ندارد بلکه توصیه به جمیع ملل اسلامی و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب می باشد.
از خداوندعزوجل عاجزانه خواهانم که لحظه ای ما و ملت ما را به خود واگذار نکند و از عنایات غیبی خود به این فرزندان اسلام و رزمندگان عزیر لحظه ای دریغ نفرماید.
# نسل حاضر وآینده غفلت نکنند و دانشگاهیان و جوانان برومند عزیز هرچه بیشتر با روحانیان و طلاب علوم اسلامی پیوند دوستی و تفاهم را محکمتر و استوارتر سازند.
# باید هشیار و بیدار و مراقب باشید که سیاست بازان پیوسته به غرب و شرق با وسوسه های شیطانی شما را به سوی چپاولگران بین المللی نکشند. و با اراده ٔ مصمم و فعالیت و پشتکار خود به رفع وابستگیها قیام کنید.
# و اما در دانشگاه، نقشه آن است که جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزش های خودی منحرف کنند و بسوی شرق یا غرب بکشانند و دولتمردان را از بین اینان انتخاب و بر سرنوشت کشورها حکومت دهند تا به دست آنها هرچه می خواهند انجام دهند.
# اکنون که با عنایت پروردگار و همت ملت عظیم الشأن سرنوشت کشور به دست مردم افتاده و وکلا از خود مردم و با انتخاب خودشان بدون دخالت دولت و خان های ولایات به مجلس شورای اسلامی راه یافته اند امید است که با تعهد آنان به اسلام و مصالح کشور جلوگیری از هر انحراف شود.
# اکنون که بحمداﷲ تعالی موانع رفع گردیده و فضای آزاد برای دخالت همه ٔ طبقات پیش آمده است، هیچ عذری باقی نمانده و از گناهان بزرگ نابخشودنی، مسامحه در امر مسلمین است.
# وصیت این جانب به وزارت ارشاد در همه ٔ اعصار خصوصاً عصر حاضر که ویژگی خاص دارد، آن است که برای تبلیغ حق مقابل باطل و ارائه ٔ چهره ٔ حقیقی جمهوری اسلامی کوشش کند.
# در خاتمه ٔ این وصیت نامه به ملت شریف ایران وصیت می کنم که در جهان، حجم تحمل زحمت ها و رنج ها و فداکاری و جان نثاری ها و محرومیت ها مناسب حجم بزرگی مقصود و ارزشمندی و علو رتبه ٔ آن است.
اظهار نظرهای برخی از شخصیت های جهانی درباره ٔ امام پس ازرحلت امام:
پاپ ژان پل دوم:
«باید درباره ٔ آنچه که او (امام خمینی) در کشورش و بخش وسیعی از جهان انجام داده، با احترامی عظیم و تفکری عمیق اظهارنظر کرد».
محمد زیادباره - رئیس جمهور سومالی:
«فوت غیرقابل جبران ایشان (امام خمینی) ضایعه ٔ سنگینی برای امت اسلام در سراسر جهان می باشد. ایشان به خاطر فضایل بزرگ و تعهدش به اسلام در خاطره ها خواهد ماند».
اریش هونیکر - رئیس جمهوری آلمان دموکراتیک:
«نام خمینی همواره با فصل جدیدی از تاریخ ایران که وی آن را به وجود آورد، باقی خواهد ماند».
حافظ اسد - رئیس جمهور سوریه:
«امام خمینی با عظمت زیست و با عظمت دار فانی را به سوی ابدیت در حالی ترک گفت که بارزترین الگوی ایمان، زهد و تقوا را در جهان اسلام امروز باقی گذارد».
اسقف کاپوچی - نماینده ٔ مسیحیان فلسطین:
«امام، پدر مستضعفان جهان بود و از دست دادن ایشان غم بزرگی برای تمامی محرومان دنیاست ».
غلام اسحاق خان - رئیس جمهوری پاکستان:
«سالهای حیات امام خمینی فصلی تابناک از تاریخ را ساخت و با رحلت ایشان، جهان اسلام در ماتم و عزا فرورفت ».
بی نظیر بوتو - نخست وزیر سابق پاکستان:
«رهبرانی چون امام خمینی شاید در طول قرن ها، یک بار دیده به جهان بگشایند. لذا رحلت ایشان خسارت جبران ناپذیری برای تمامی مسلمانان به حساب می آید».
موسووینی - رئیس جمهور اوگاندا:
«آیت اﷲ خمینی رهبر روحانی و بزرگی که نه تنها مسلمانان ایران بلکه تمام جهان از ایشان الهام می گرفتند».
کنت کائوندا - رئیس جمهوری زامبیا:
«ما برای او عزاداریم چون او به همنوعان خود عشق می ورزید. برایش عزاداریم چون به دلیل همین عشق و محبت، ایرانیان را از بردگی نجات داد».
احمد جبرئیل - دبیرکل جبهه ٔ خلق برای آزادی فلسطین:
«دستور امام، قرآن است و اسوه ٔ او پیامبر اکرم. و امام با این پشتوانه ٔ محکم و جهاد عظیم، عرش های طاغوتیان را به لرزه درآورد و قلب های مستکبرین را به وحشت انداخت ».
سروان بلیز کمپائوره - رئیس جمهوری بورکینافاسو:
«رحلت آن بزرگمرد برای کسانی که برای حفظ استقلال و اقتدارواقعی و ملی مستضعفین، با امپریالیسم و سلطه جویی آن مبارزه می کنند، ضایعه ای جبران ناپذیر است ».
ژنرال موسی ترائوره - رئیس جمهوری مالی:
«امام خمینی شخصیت استثنایی بود که تأثیری جاودانه در تاریخ معاصر ایران، امت اسلامی و جهان برجا گذاشت. امام خمینی تجلی تمامی ایده آل های رهبری و استقلال ملی است ».
سلیم الحص - کفیل نخست وزیری لبنان:
«بزرگمردی عظیم از بزرگان اسلام و مسلمین به جوار پروردگار جهان شتافت ».
علی حسن مووینی - رئیس جمهوری متحده ٔ تانزانیا:
«ایشان معمار و مشخصه ٔ انقلابی بود که در عصر حاضر، پیروزی مستضعفان بر مستکبران را به منصه ٔ ظهور رساند».
ارنستو کاردینال - روحانی مبارز نیکاراگوا:
«آزادمردان دنیا در غم از دست دادن امام خمینی سوگوارند».
تراب زمزمی - نویسنده ٔ تونسی:
«نهضت امام خمینی، روزنه ٔ امید صدها میلیون مسلمان و میلیاردها انسان تحت ستم در سراسر جهان است ».
سام نجوما - رهبر سازمان خلق جنوب غرب افریقا:
«ما یکی از رهبران بزرگ انقلابی عصر خود را از دست دادیم ».
فرماندهی کل جبهه ٔ خلق برای آزادی فلسطین:
«مرگ پیروان راه خداشهادت است و ما با رهبر شهید و قائد عظیم اسلام پیمان می بندیم که راه جهاد مسلحانه را تا آزادی فلسطین وقدس ادامه دهیم ».
موسیبا - شاعر کنیایی:
«مبارزات امام خمینی علیه استکبار جهانی، صفحه ٔ روشنی در روند تاریخ مدرن است ».
هیتوشی موتوشیما - شهردار ناکازاکی ژاپن:
«به جرأت می توان گفت که رهبری امام خمینی و متابعت ملت از ایشان و نفوذ رهبر در دل های مردم، در تاریخ معاصر باورنکردنی و منحصر به فرد است ».
رهبر شیعیان پاکستان:
«خمینی به عنوان قافله سالار نهضت اسلامی، در حیات پرافتخار خویش، ملل رنجدیده را از ظلم جباران و ستمگران رهایی بخشید».
مفتی شهر بلگراد:
«خمینی جذابترین شخصیت قرن بود. وی تلاش کرد که اسلام را به جهانیان عرضه و از آن حمایت کند».
ژنرال دکتر ژزف سایدومامو - رئیس جمهوری سیرالئون:
«با ارتحال امام خمینی، بشریت خسارت دیده است و همین دلیلی است که همه ٔ دنیا غمگینند».
عنایت شاکری - رهبر نهضت اخوت اسلامی پاکستان:
«امام خمینی به مستضعفین و مسلمین توان مبارزه علیه سلطه گران را بخشید و روح جدید به جهان تحت ستم داد».
حسین محمد ارشاد- رئیس جمهوری بنگلادش:
«ایران رهبری عظیم الشأن را از دست داد که یاد او، ایده ٔ والا و خدمات ارزنده ٔ او در بنیانگذاری جمهوری اسلامی ایران همیشه درنزد مردم ایران باقی خواهد ماند».
برگزیده ای از اشعار امام
پس از مرگ، چهره ای دیگر از امام، بر امت، رخ نمود. امام شاعر، و مگر می شد که امام شاعر نباشد. زندگانی امام، خود یک شعر بود. شعری ناب.
آن همه استواری در عقیده، آن همه پرهیز و بی اعتنایی به دنیا و مظاهر آن، آن عشق لایزال به معبود مطلق و آن احساس سرشار و صمیمی نسبت به خلق خدا، خود بزرگترین و زیباترین اشعار بود.
امام اگر هم شعر نمی سرود، شاعرانه زیست.و زندگانی اش خود بزرگترین شعر حماسی قرن ما بود.
و امام عارف، غزل های پرشور عاشقانه آفرید. غزل هایی که پس از مرگ، چهره ٔ عارفانه ٔ آن شخصیت جاودانه را بیش از پیش نمایان ساخت.
برای حسن ختام، این دفتر را بایکی از غزل های عارفانه ٔ امام می بندیم.
روحش شاد و یاد و راهش جاودانه باد.
الا یا ایها الساقی ز می پُرساز جامم را
که از جانم فروریزد هوای ننگ و نامم را
از آن می ریز در جامم که جانم را فنا سازد
برون سازد ز هستی هسته ٔ نیرنگ و دامم را
از آن می ده که جانم را ز قید خود رها سازد
بخود گیرد زمامم را فروریزد مقامم را
از آن می ده که در خلوتگه رندان بی حرمت
به هم کوبد سجودم را به هم ریزد قیامم را
نبودی در حریم قدس گلرویان میخانه
که از هر روزنی آیم گلی گیرد لجامم را
روم در جرگه ٔ پیران ازخود بی خبر شاید
برون سازند از جانم به می افکار خامم را
تو ای پیک سبک باران دریای عدم از من
بدریادارِ آن وادی رسان مدح و سلامم را
بساغر ختم کردم این عدم اندر عدم نامه
به پیر صومعه برگو ببین حُسن ختامم را

معادل ابجد

باردوم

253

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری