معنی باربری
لغت نامه دهخدا
باربری. [ب َ] (حامص مرکب) عمل باربر. کار حمال. || حمل و نقل: تعمیم وسایل باربری برای توسعه ٔ زراعت نهایت ضرور است. || اداره ای که مباشر امور حمل و نقل است. اداره ٔ حمل و نقل.
فارسی به انگلیسی
Porterage, Transport
فرهنگ معین
(حامص.) عمل و شغل باربر، (اِمر.) مؤسسه ای که امور حمل و نقل کالا را به عهده دارد. [خوانش: (بَ)]
فرهنگ فارسی هوشیار
عمل و شغل باربر بردن بار بر دوش و پشت خود، اداره ای که مباشر امور حمل و نقل است اداره حمل و نقل نقلیه.
فرهنگ عمید
کار و شغل باربر،
بار بردن، حملونقل،
بنگاهی که به حملونقل کالا و بار میپردازد،
حل جدول
حمل و نقل
مزد باربری
حملان
محفظه بار خودرو باربری کاملاً سرپوشیده
کانکس
اتاق یا ساختمان قابل حمل- محفظه بار خودرو باربری کاملاً سرپوشیده
کانکس
فارسی به عربی
واژه پیشنهادی
فارسی به آلمانی
معادل ابجد
415