معنی باد صبا

لغت نامه دهخدا

باد صبا

باد صبا. [دِ ص َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) بادیست که از مابین شرق و شمال وزد و بادبرین همین است. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). بادی که از مابین مشرق و شمال وزد. (ناظم الاطباء). باد صبا و شمال نافع است. (آنندراج: باد فرودین). باد برین. (صحاح الفرس). هیرایر [اِ]. اور. اَوور. قَبول، بدان جهت که ضد دبور است یا آنکه مقابل در کعبه شرفهااﷲتعالی میوزد یا آنکه مقبول طبایع و نفوس است. که جای وزیدن آن از مطلع ثریا تا بنات نعش است. (منتهی الارب). باد شرقی: و از بندگی شیخ واحدی محقق است که بشیراز اکثر اوقات باد صبا میوزد و بغایت لطیف و موافق طبایع خلایق است، چنانچه سمارا (کذا) باد دبور سبب آن صفت کرده اند. (شرفنامه ٔ منیری). بادی است که از مابین مشرق و شمال وزد و بعضی باد شرقی را گفته اند و بعضی بر آنند که بدان گل بشکفد. و در تاج مینویسد بادی که از پشت آید چون روی قبله آری. و در تذکرهالاولیاء مذکور است، صبا بادی است که از زیر عرش برمیخیزد و آن وقت صبح میوزد و بمعنی باد خزان هم آمده لیکن استعمال این کمتر است. (هفت قلزم). رجوع به باد برین، باد فروردین، باد فرودین، باد فوردین، باد و صبا شود. لفظ پارسی است، عبارت از باد شرقی و برخی گفته اند بادی که بدان گل بشکفد. و در تذکرهالاولیاء مذکور است: صبا بادیست که از زیر عرش خیزد. و آن در وقت صبح وزد. بادی لطیف و خنک است. و خوش دارد. و در اصطلاح سالکان باد صبا، اشارتست از نفحات رحمانیه که از طرف مشرق روحانیات می آید. چنانکه حضرت رسالت پناه صلی اﷲ علیه و آله و سلم فرمود: انی وجدت نفس الرحمان من جانب الیمن، مراد از نفس الرحمان، بندگی خواجه اویس قرنی است، کذا فی کشف اللغات. (کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به فرهنگ شعوری ج 1 ورق 150 شود:
بر طریق راست رو چون باد گردنده مباش
گاه با باد شمال و گاه با باد صبا.
ناصرخسرو.
طاعت بی علم نه طاعت بود
طاعت بی علم چو باد صباست.
ناصرخسرو.
بشکل باد صبا در جهان مسافر باش
بسان خاک زمین ساکن و مقیم مشو
چو خاک ساکن و سنبل مخسب در پستی
بریده پای نه ای خاک را ندیم مشو
کلیم وار قدم بر فراز طور گذار
ز عجز معتکف سایه ٔ کلیم مشو.
(از مقامات حمیدی).
فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگستراند. (گلستان). || نوعی از والای بسیار نازک و باریک:
نوع والا که ورا باد صبا میخوانند
بادت آن آتش والای برنگ گلنار.
نظام قاری.


صبا

صبا. [ص َ] (ع اِ) باد برین که جای وزیدن آن از مطلع ثریا تا بنات نعش است و آن را قبول هم نامند خلاف دبور. (منتهی الارب). بادی است که از مابین مشرق و شمال وزد و باد برین هم همین است. (برهان قاطع ذیل بادصبا). باد مشرق. (مهذب الاسماء). باد پیش. در کشاف اصطلاحات الفنون آرد: که صبا بفتح صاد و باء موحده و قصر الف، بادی که از طرف مشرق آید در فصل بهار. و در تذکرهالاولیاء مذکور است صبا بادی است که از زیر عرش می خیزد و آن به وقت صبح می وزد. بادی لطیف و خنک است، نسیمی خوش دارد و گلها از آن بشکفد و عاشقان راز بااو گویند: و در اصطلاحات عبدالرزاق کاشی صبا نفحات رحمانیه است که از جانب مشرق روحانیات می آید. کذا فی کشف اللغات. در مدارج النبوه مذکور است که صبا بادی است که مهب آن از مطلع ثریا تا بنات النعش است و مقابل آن دبور است و شمال به فتح شین و گاهی به کسر نیز خوانده میشود، بادی است که از جانب شمال به جانب جنوب وزد و صحیح آن است که بادی که مهب وی میان مطلع شمس و بنات النعش باشد. و آن حضرت صلی اﷲ علیه و سلم فرمود: نصرت بالصبا و اهلکت عاد بالدبور. و قصه ٔ آن به این وجه است که روز خندق آن حضرت دعا کرده به این دعا: یا صریخ المکروبین و یا مجیب المضطرین اکشف همی وغمی و کربی تری مانزل بی و باصحابی. پس مستجاب شد دعا و فرستاد حق تعالی جماعتی از ملائکه را تا طنابهای خیمه های ایشان میبریدند و میخها را میکندیدند و آتشها را می کشتند و ترسی و رعبی در دلهای ایشان پیدا شدکه غیر از فرار چاره ندیدند پس آمد باد صبا و کندیدمیخها را و انداخت خیمه ها را و بر زمین افکند دیگهارا و ریخت بر روی ایشان خاک را و انداخت سنگ ریزه ها را و میشنیدند در هر گوشه ای از معسکر خود تکبیر را. پس گریختند شباشب و گذاشتند بارهای گران را. و شیخ عمادالدین در تفسیر خود آورده که اگر نه آن بودی که خداوند تعالی محمد را رحمه للعالمین آفریده، آن باد صبا بر ایشان اشد بودی از باد عقیم که بر عادیان فرستاد. و ابن مردویه در تفسیر خویش از ابن عباس نکته ای غریب آورده که در لیله الاحزاب باد صبا با باد شمال گفت بیا تا برویم و رسول خدا را یاری کنیم. باد شمال در جواب باد صبا گفت: ان الحره لاتسیر باللیل، زن اصیل در شب سیر نمیکند. پس حق تعالی بر باد شمال غضب کرده وی را عقیم گردانید. پس بادی که در آن شب نصرت رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم کرد باد صبا بود. و لهذا فرمود: نصرت بالصبا - انتهی. من المدارج:
صبا غنچه را خار در دل شکست
سهی سرو را در جهان کرد پست.
فردوسی.
درست گوئی نخاس گشت باد صبا
درخت گل بمثل چون کنیزک نخاس.
منوچهری.
آن حله ای که ابر مر او را همی تنید
باد صبا بیامد و آن حله را درید.
منوچهری.
سحاب او بسان دیدگان من
بسان آه سرد من صبای او.
منوچهری.
برنا کند صبا بفسون اکنون
این پیر گشته صورت برنا را.
ناصرخسرو.
این پیر کوژپشت کهن گشته شاخ گل
باز از صبا بصنعت باد صبا شده ست.
ناصرخسرو.
وینکه چو گل روی بشوید بشب
مشک دهد بر رخ شسته صباش.
ناصرخسرو.
صبا را ندانی ز عطار تبت
زمین را ندانی ز دیبای ششتر.
ناصرخسرو.
صبا آید اکنون بعذر شمال
سحرگاه تازان سوی لاله زار.
ناصرخسرو.
یرحمک اﷲ زد آسمان که دم صبح
عطسه ٔ مشکین زد از صبای صفاهان.
خاقانی.
ز آتش دلها صبا سوخته شد سربسر
تا بسر زلف تو کرد گذر چین بچین.
خاقانی.
داد نقیب صبا عرض سپاه بهار
کز دوگروهی بدید یاوگیان خزان.
خاقانی.
گاهی او آسمان سوار و مرا
چون صبا در شتاب دیدستند.
خاقانی.
عذر من دانید کاینجا پای بست مادرم
هدیه ٔ جانم روان دارید بر دست صبا.
خاقانی.
دهان صبا مشک نکهت شد از می
ببوی می اندر صبا میگریزم.
خاقانی.
خورشیدی و برنیائی از کوه
هر صبحدم از صبات جویم.
خاقانی.
بوی بدل می برد در ره او چون صبا
راه بجان میرود بردر او چون شرار.
خاقانی.
نافه ٔ آهو شده ست ناف زمین از صبا
عقددوپیکر شده ست پیکر باغ از هوا.
خاقانی.
کو صباخلقی که از تشویر جاه و خلق او
هم بهشت عدن و هم بحر عدن بگریستی.
خاقانی.
چون ژاله و صبا و شباهنگ همچنین
معزول روز باش و عمل ران صبحگاه.
خاقانی.
زآن شناسی باد را که آن صباست
یا دبور است این بیان آن خفاست.
مولوی.
بدین خاک چندان صبا بگذرد
که هر ذره از ما بجائی برد.
سعدی.
چو شیر رایت او را کند صبامتحرک
مجال حمله نماند ز هول شیر عرین را.
سعدی.
از صبا هر دم مشام جان ما خوش میشود
آری آری طیب انفاس هواداران خوش است.
حافظ.
ای هدهد صبا به سبا می فرستمت
بنگر که از کجا به کجا می فرستمت.
حافظ.
هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا می فرستمت.
حافظ.
صبا تو نکهت آن زلف مشکبو داری
بیادگار بمانی که بوی او داری.
حافظ.
صبا ز من بحریفان زیردست آزار
بگو که کارکنان فلک زبردستند.
حافظ.
ای صبا گربگذری بر ساحل رود ارس
بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس.
حافظ.
|| در شرح اصطلاحات صوفیه ٔ ابن عطار میگوید: صبا صولت و رعب روح است و استیلاء آن بحیثیتی است که صادرشود از شخصی چیزی که موافق شرع و عقل است و دبور مقابل این است. کذا فی لطایف اللغات.

صبا. [ص َ] (ع مص) کودکی. (منتهی الارب) (دهار). کودکی کردن. (مصادر زوزنی): اما به حکم آنکه شاهزاده در حداثت سن و بدایت صبا بود آن غرر و درر چون صبا میشمرد. (سندبادنامه ص 51). || میل کردن به نادانی جوانی. (اقرب الموارد). رجوع به صِبی ̍ شود.

صبا. [ص َ] (اِ) نام آهنگی است از آهنگ های موسیقی. رجوع به کلمه ٔ آهنگ... شود.

صبا. [ص َ] (اِخ) نام وی محمدصابرحسین واز شعرای هندوستان و از اهالی سهسوان است و منظومه ای بنام «شوکت خسروی » دارد که بدین بیت شروع میشود:
جهان داورا پادشاهی تراست
ببایسته بودی خدایی تراست.
(قاموس الاعلام ترکی).

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

باد صبا

بادبرین، بادی است که از مابین شرق و شمال میوزد


صبا

باد برین که جای وزیدن آن از مطلع ثریا تا نبات نعش است، باد مشرق کودکی کردن، میل کردن، بنادانی جوانی، شوق و میل

حل جدول

باد صبا

ایر


صبا

باد شرقی، باد برین، بادی که از مشرق می وزد

باد برین

باد شرقی

باد شرقی، بادبرین، بادی که از مشرق می وزد

فرهنگ عمید

صبا

بادی که از سمت مشرق می‌وزد، باد برین: بر این خاک چندان صبا بگذرد / که هر ذره از ما به جایی برد (سعدی۱: ۱۸۸)، آن حله‌ای که ابر مر او را همی‌تنید / باد صبا بیامد و آن حله بردرید (منوچهری: ۱۸۳)،
[مجاز] پیام‌آور میان عاشق و معشوق: سحر بلبل حکایت با صبا کرد / که عشق روی گل با ما چه‌ها کرد (حافظ: ۲۶۸)،
(موسیقی) گوشه‌ای در دستگاه همایون، نوروز صبا،

فرهنگ فارسی آزاد

صبا

صَبا، باد و نسیمی که از شرق بوزد (جمع: صَبَوات- اَصْباء، مُثَنّی: صَبَیان- صَبَوان)،

معادل ابجد

باد صبا

100

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری