معنی ایش
لغت نامه دهخدا
ایش. [اَ] (ع اِ) مخفف ای شی ٔ؛ به معنی چه چیز است. و ایش حالکم، چگونه است حال شما. (ناظم الاطباء). ایش شأاﷲ؛ هرچه و هرچیز خدا خواهد:
قول بنده ایش شأاﷲ کان
بهر آن نبود که منبل شو روان.
مولوی.
چون بگویند ایش شأاﷲ کان
حکم حکم اوست مطلق جاودان.
مولوی.
چونکه خواه نفس آمد مستعان
تسخر آمد ایش شأاﷲ کان.
مولوی.
رجوع به دزی شود.
ایش. (اِ) جاسوس. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم).
ایش گشاش
ایش گشاش. [] (اِخ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 67).
ایش توویگو
ایش توویگو. (اِخ) آژی دهاک، در بابلی «ایش توویگو»، ایخ توویگو. یونانی «آستیاجس ». فرانسه «آستیاژ». مادی و در پارسی باستان «آرشتی وایگا» (نیزه انداز). آخرین پادشاه ماد (584- 550 ق. م). وی در برابر دولتهای بابل و لیدی (لودیا) قدرت سلطنت بر مملکت وسیع ماد را از دست داد و دولت ماد بسبب قیام کوروش فرمانروای پارس منقرض گردید، و در حقیقت سلطنت از خانواده ای آریایی بخانواده ٔ دیگر منتقل گردید. کبوجیه ٔاول پادشاه پارسوماش با دختر ایش توویگو پادشاه ماد و سلطان متبوع خود ازدواج کرد و این ازدواج اهمیت شعبه ٔ خاندان هخامنشی و فروغ دو دولت متحد را در تحت لوای یک تاج و تخت نشان میدهد. (فرهنگ فارسی معین).
حل جدول
زمین نوبتی
فارسی به عربی
ترکی به فارسی
معادل ابجد
311