معنی ایراد

ایراد
معادل ابجد

ایراد در معادل ابجد

ایراد
  • 216
حل جدول

ایراد در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

ایراد در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • اعتراض، انتقاد، بازخواست، بهانه‌گیری، خرده‌گیری، عیب‌جویی، مواخذه. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

ایراد در فرهنگ معین

  • (مص م. ) وارد ساختن، داخل کردن، خرده گرفتن، اعتراض کردن، (اِمص. ) خرده گیری، جمع ایرادات. ، ~ بنی اسراییلی خرده گیری به قصد بهانه جویی در مورد کارهای غیرمهم. [خوانش: [ع. ]]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

ایراد در لغت نامه دهخدا

  • ایراد. (ع مص) درآوردن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24). || حاضر آوردن بر مورد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حاضر کردن. (مؤید الفضلاء). || چیزی بر کسی وارد آوردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). || فرود آوردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (مؤید الفضلا). || ذکر نمودن. بیان کردن: چه سخن نیکو و متین رانده اند و بر ایراد قصه اقتصار نموده. (کلیله و دمنه). || خرده گرفتن. بهانه گرفتن. خرده گیری. بهانه گیری. اعتراض.
    - امثال:
    ایراد بنی اسرائیلی گرفتن، در موردی گویند که شخص بهانه جویی کند و خواهد کسی را بیازارد یا او را مقصر جلوه دهد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

ایراد در فرهنگ عمید

  • وارد ساختن،
    چیزی بر کسی وارد کردن،
    بیان کردن،
    بهانه، خرده‌گیری،
    عیب، نقص،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ایراد در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

ایراد در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

ایراد در فارسی به عربی

  • اقتباس، حث، عضله مقربه
عربی به فارسی

ایراد در عربی به فارسی

  • پیش رفتن , رهسپار شدن , حرکت کردن , اقدام کردن , پرداختن به , ناشی شدن از , عایدات. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

ایراد در فرهنگ فارسی هوشیار

  • در آوردن، ذکر نمودن، بیان کردن، فرود آوردن، وارد ساختن
فارسی به آلمانی

ایراد در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید