معنی اکناف

لغت نامه دهخدا

اکناف

اکناف. [اَ] (ع اِ) ج ِ کَنَف. (دهار) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ کنف، به معنی پیرامون. جوانب. نواحی. (یادداشت مؤلف). اطراف و جوانب و نواحی و حوالی و کنارها و کرانه ها. (ناظم الاطباء). اطراف و کنارها. (آنندراج) (غیاث اللغات): ملت حق را به اقطار و اکناف جهان برسانیدند. (کلیله و دمنه). اکناف و الطاف ایشان مقصد غرباو ادبای اطراف شده. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 275). همگنان را در اکناف مخارم و اعطاف مآکم آواره گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 294). از اقطار و اکناف عالم روی فرا او کرده. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 337). رسائل او در اطراف و اکناف عالم مشهور و مذکور. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 234). || ج ِ کنف به معنی پناه. (از آنندراج) (غیاث اللغات). و رجوع به کنف شود.

اکناف. [اِ] (ع مص) یاری دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد). || احاطه کردن قوم کسی را. (از (ناظم الاطباء). در پناه خود آوردن. (آنندراج). || برای حاجتی پیش کسی رفتن و یاری کردن آن کس در آن حاجت. (از اقرب الموارد). || در یمین ویساری واقع شدن. (ناظم الاطباء). || یاری دادن شکار شکارگر را برای صید. (از اقرب الموارد).

فارسی به انگلیسی

اکناف‌

Corners, Outskirt

فرهنگ عمید

اکناف

کنف۲

حل جدول

اکناف

اطراف

اطراف و حواشی


اطراف و اکناف

حوالی


اطراف و حواشی

اکناف


اطراف

اکناف


گوشه ها و کرانه ها

اکناف


کناره‌ها

اکناف

مترادف و متضاد زبان فارسی

اکناف

اطراف، پیرامون، حوالی، دوروبر، گوشه‌وکناره‌ها

فرهنگ فارسی آزاد

اکناف

اَکْناف، اطراف، کنارها، جوانب (مفرد: کَنَف)،

فرهنگ معین

اکناف

(اَ) [ع.] (اِ.) جِ کنف، گوشه ها و کنارها، کرانه ها.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اکناف

پناهاندن، پنا هها، کنارها

فرهنگ فارسی هوشیار

اکناف

کرانه ها، اطراف

معادل ابجد

اکناف

152

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری