معنی اوهام

اوهام
معادل ابجد

اوهام در معادل ابجد

اوهام
  • 53
حل جدول

اوهام در حل جدول

  • خیالات، پندارها
مترادف و متضاد زبان فارسی

اوهام در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • احلام، پندارها، خرافات، خیالات، وهم
فرهنگ معین

اوهام در فرهنگ معین

  • (اَ یا اُ) [ع.] (اِ.) جِ وهم، گمان ها، خیالات، پندارها.
لغت نامه دهخدا

اوهام در لغت نامه دهخدا

  • اوهام. [اَ] (ع اِ) ج ِ وهم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد) (غیاث اللغات). آنچه در دل گذرد یا گمان و اعتقاد مرجوح. (آنندراج).
    - در اوهام آمدن، بوهم درآمدن. وصف چیزی به وهم آمدن:
    تو در کنار من آیی من این طمع نکنم
    که می نیایدت از حسن وصف در اوهام.
    سعدی.
    شمایلی که نیاید بوصف در اوهام
    خصائصی که نگنجد بذکر در افواه.
    سعدی.
    - اوهام پرست، خرافاقی. پیرو اوهام.
    - اوهام پرستی، پیروی خرافات. خرافه پرستی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

اوهام در فرهنگ عمید

فارسی به عربی

اوهام در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

اوهام در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ فارسی آزاد

اوهام در فرهنگ فارسی آزاد

  • اَوْهام، خیال ها، گمان ها (مفرد: وَهْم)،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید