معنی اولیا

اولیا
معادل ابجد

اولیا در معادل ابجد

اولیا
  • 48
حل جدول

اولیا در حل جدول

لغت نامه دهخدا

اولیا در لغت نامه دهخدا

  • اولیا. [اَ ل ِ] (اِ) اولیاء. دوستان خدا و مردمان مقدس و پارسا. (ناظم الاطباء). دوستان و نزدیکان قرابت ونزدیکان خدا. (آنندراج) (غیاث اللغات):
    آنجا که رزم جویی دیماه دشمنانی
    وانجا که بزم سازی نوروز اولیایی.
    فرخی.
    خواجه ٔ بزرگ و اولیا و حشم برسیدند. (تاریخ بیهقی). و مردم شهر آمدن گرفت فوج فوج. و اولیا و حشم و لشکریان و شهریان که بحقیقت بر تخت ملک این روز بود. (تاریخ بیهقی). خوارزمشاه بار داد و اولیا و حشم بیامدند. توضیح بیشتر ...
  • اولیا. [اَ ل ِ] (اِخ) دهی از دهستان یوسف آبادپائین ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد دارای 345تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

اولیا در فرهنگ عمید

  • ولی۲: اولیا اطفال حق‌اند ای پسر / غایبی و حاضری بس باخبر (مولوی: ۳۳۹)،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اولیا در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فرهنگ فارسی هوشیار

اولیا در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (اسم) جمع ولی. خداوندان: اولیای امور، یاران دوستان، دوستان خدا عارفان اولیا ء الله. توضیح ایرانیان و ترکان گاه این کلمه را بجای مفرد بکار برند: اولیا عطا اولیاچلبی اولیا سمیع. یا اولیا ء ی امور. خداوندان کارها بزرگان کشور. یا اولیا ء ی حق. دوستان خدا خدا دوستان عارفان. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید