معنی اولویت
لغت نامه دهخدا
اولویت. [اَ ل َ وِی ْ ی َ] (ع مص جعلی) تفوق و رجحان. (ناظم الاطباء). برتری و رجحان و تفوق و افضلیت و سبقت و تقدم. (ناظم الاطباء).
- اولویت ذاتیه، نزد حکماء بدو معنی اطلاق میشود اول اینکه یکی از دو طرف ممکن نسبت به ذات آن سزاوارتر بوده باشد. و دوم آنکه ذات ممکن یکی از دو طرف را اقتضاء کند بر سبیل اولویت بقیاس آنچه حکماء و متکلمان درواجب بالذات میگویند. و هر یک بر دو وجه متصور است یکی آنکه اولویت نسبت بذات ممکن ضروری باشد. دوم اینکه ذات ممکن اولویت یکی از دو طرف را بر سبیل اولویت اقتضاء کند و همچنین است اولویت اولویت. (کشاف اصطلاحات الفنون).
- بطریق اولویت، بطریق برتری. (ناظم الاطباء).
- حق اولویت، حق تقدم و برتری.
قیاس اولویت
قیاس اولویت. [س ِ اَ / اُو ل َ وی ی َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) (اصطلاح فقه) هرگاه حکم یک موضوع درقوانین موضوعه ذکر شده باشد، و حکم موضوع دیگر ذکر نشده باشد ولی وقتی که این دو موضوع را با هم بسنجیم بنظر میرسد که موضوع مسکوت الحکم نسبت به موضوع معلوم الحکم تقدم و اولویت دارد بمعنی حکم موضوع معلوم الحکم بطریق اولی باید شامل حال موضوع مسکوت الحکم باشد.در چنین موردی اگر حکم موضوع معلوم الحکم را نسبت به موضوع مسکوت الحکم سرایت دهیم، این عمل را اصطلاحاً قیاس اولویت و مفهوم اولویت و قیاس بطریق اولی نامند.قیاس اولویت بر دو قسم است: 1- قیاس اولویت قطعی 2- قیاس اولویت ظنی. (فرهنگ حقوقی جعفری لنگرودی).
فارسی به انگلیسی
Antecedence, Precession, Primacy, Priority, Superiority
فارسی به ترکی
öncelik
فرهنگ معین
(ا ُ لَ یَّ) [ع.] (مص جع.) برتری داشتن.
کلمات بیگانه به فارسی
نخستینگی
فارسی به عربی
تفضیل، هیمنه، أحقِّیه، الأسبقیه
اولویت اول
الأسبقیه الأولى
اولویت نخست
الأسبقیه الأولى
او بر اولویت دارد
له الأسبقیه علی
فرهنگ فارسی هوشیار
تفوق و رحجان، برتری، سبقت و تقدم، افضیلت
فرهنگ عمید
تفوق، رجحان، برتری،
مقدم بودن، پیش از چیزی یا کسی قرار داشتن،
حل جدول
حق تقدم
فرهنگ واژههای فارسی سره
برتری، نخستینگی
مترادف و متضاد زبان فارسی
برتری، ترجیح، تفوق، تقدم، رجحان، مزیت
فرهنگ فارسی آزاد
اَوْلَویَّت، برتری.
َ
فارسی به آلمانی
Die hegemonie [noun]
معادل ابجد
453