معادل ابجد
اهرم در معادل ابجد
اهرم
- 246
حل جدول
اهرم در حل جدول
فرهنگ معین
اهرم در فرهنگ معین
- (اَ رُ) (اِ. ) میله آهنی محکمی که می توان به وسیله آن با انرژی کمتری اجسام سنگین را به ح رکت درآورد. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
اهرم در لغت نامه دهخدا
-
اهرم. [اَ رَ] (اِ) چوبی باشد که هریسه را بدان کوبند. (برهان) (هفت قلزم). چوبی باشد که هریسه را بدان کوبند و دیگ هریسه را بآن بر هم زنند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (رشیدی) (انجمن آرا):
ای یار هریسه پز نداری غم خود
اندیشه نمیکنی ز بیش و کم خود
خواهم که تو شب خواب کنی من تا روز
بر دیگ هریسه ات زنم اهرم خود.
لسانی.
|| کنایه از نره و آلت مردیست و شعر شاهد معنی قبل به این معنی هم ایهام دارد. توضیح بیشتر ...
- اهرم. [اَ رُ] (اِ) میله ٔ آهنی محکمی است چون محوری بنام محور اتکاء. با یک نقطه ٔ اتکاء و بوسیله ٔ اهرم با قوه ٔ کمتری میتوان اجسام سنگینی را بحرکت در آورد. توضیح بیشتر ...
-
اهرم. [اَ رَ] (اِخ) مخفف اهریمن. شیطان. (غیاث اللغات) (ازآنندراج). اهریمن. اهرامن. (جهانگیری):
زیباتر از پری است ببزم اندرون ولیک
در رزمگاه باز ندانی ز اهرمش.
سوزنی (از جهانگیری).
نای را حق بیهده خوش دم نکرد
بهر انس آمد پی اهرم نکرد.
مولوی.
|| کفچه ٔ سطبر. || کلان مار. (غیاث اللغات) (آنندراج). || دسته ٔ هاون. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
- اهرم. [اَ رَ] (ع ن تف) پیرتر. کهن سال تر:اهرم من قشعم. اهرم من لبد. (مجمعالامثال میدانی). توضیح بیشتر ...
- اهرم. [اَ رَ] (اِخ) ناحیه ایست از دشتستان در شرق بندر بوشهر. مؤلف فارسنامه آرد: شرقی بندر بوشهرست، درازی آن از کش خاویز تا محمودآباد نزدیک بشش فرسنگ و پهنای آن بفرسنگی نرسد. محدود است از مشرق بنواحی دشتی و از شمال به محال برازجان و از غرب به تنگستان و از جنوب به خورموج. محصول آن گندم و جو دیمی و فاریابی و پنبه و کنجد و نخلستانش نیز فاریابی است. آب آن از چشمه و قنات است وقصبه ٔ این ناحیه را اهرم گویند. نزدیک بچهل و دو فرسنگ از شیراز و هشت فرسنگ از بوشهر دور افتاده و قریب صد درب خانه دارد و دارای پنج ده آباد است. توضیح بیشتر ...
- اهرم. [اَ رَ] (اِخ) نام دهستان حومه ٔ بخش اهرم شهرستان بوشهر که تقریبا در مرکز بخش واقع است. رودخانه ٔ کوچک اهرم از وسط آن میگذرد و آب مشروب و زراعتی آن از رودخانه ٔ مزبور و چاه و باران و هوایش گرم است. این دهستان از چهار آبادی اهرم، دم روباه دان، محمود احمدی و چاه پیر تشکیل شده و 4400 تن جمعیت دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 123 و 223 و دائرهالمعارف فارسی شود. توضیح بیشتر ...
- اهرم. [اَ رَ] (اِخ) قصبه ٔ مرکز بخش اهرم از شهرستان بوشهر که کنار راه فرعی بوشهربه کنگان واقع است. این قصبه در 54 هزارگزی خاور بوشهر واقع شده و در حدود 65 گز از سطح دریا ارتفاع دارد. آب مشروب از چاه و باران تأمین میشود و 2052 تن جمعیت دارد و شغل اهالی زراعت و عبابافی است. دارای دکانهای متعدد، بخشداری و ادارات دولتی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 (از دائرهالمعارف فارسی). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
اهرم در فرهنگ عمید
- میلهای با مقطع معمولاً تخت که محور آن خمیدگی دارد و از آن برای بارهای سنگین در فواصل کوتاه استفاده میشود،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
اهرم در فارسی به انگلیسی
- Bascule, Lever, Pry
فارسی به عربی
اهرم در فارسی به عربی
- عتله، غراب، مخل، نقطه الارتکاز
فرهنگ فارسی هوشیار
اهرم در فرهنگ فارسی هوشیار
- میله آهنی محکمی است چون محوری بنام محور اتکاء با یک نقطه اتکاء و بوسیله اهرم با قوه کمتری میتوان اجسام سنگینی را بحرکت درآورد. توضیح بیشتر ...
فارسی به آلمانی
اهرم در فارسی به آلمانی
- Hebel [noun]
واژه پیشنهادی
اهرم در واژه پیشنهادی
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید
قافیه