معنی انکسار

فرهنگ عمید

انکسار

شکسته شدن، شکستگی،
[مجاز] فروتنی،
* انکسار نور: (فیزیک) تغییر جهت پرتو نور هنگام عبور یک مادۀ شفاف به مادۀ شفاف دیگر با غلظت متفاوت،

لغت نامه دهخدا

انکسار

انکسار.[اِ ک ِ] (ع مص) شکسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد). || (اِمص) شکستگی. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکست. (از لغات فرهنگستان). انفصام. (یادداشت مؤلف): ازاوزکند بگذشت برف بسیار بود و راه بسته بازگشت تا بوقت انکسار هوا. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی). || فروتنی و تواضع و خضوع. (ناظم الاطباء):
جمله استادان پی اظهار کار
نیستی جویند و جای انکسار.
مولوی (مثنوی).
|| عجز و بی جانی. (ناظم الاطباء). ضعف و فتور. (یادداشت مؤلف). || کم جرأتی. || ناامیدی و مأیوسی ودرماندگی. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح فیزیک) شکستن موج در عبور از محیطی به محیطی دیگر که در آن سرعت انتشار موج با سرعت آن در محیط اول متفاوت است. (از دایرهالمعارف فارسی).
- انکسار نور، از دست دادن امتداد اصلی انواری که از محیط شفافی وارد محیط شفاف رقیق تر یا غلیظتر شوند. شکست نور. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به دایرهالمعارف فارسی شود.


قابل انکسار

قابل انکسار. [ب ِ ل ِ اِ ک ِ] (ص مرکب) انکسارپذیر. شکست پذیر. (فرهنگ رازی).

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

انکسار

پراشیدن

فرهنگ فارسی هوشیار

انکسار

شکسته شدن، شکست


قابل انکسار

شکن پذیر

فرهنگ فارسی آزاد

انکسار

اِنْکِسار، شکسته شدن، منحرف شدن، مغلوب و منهزم شدن، عاجز شدن، نرم و خمیر شدن،

فرهنگ معین

انکسار

(مص ل.) شکسته شدن، (اِمص.) شکستگی. [خوانش: (اِ کِ) [ع.]]

حل جدول

انکسار

شکست نور

مترادف و متضاد زبان فارسی

انکسار

شکستگی، شکست، فروتنی

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

انکسار

Bruch (m)

فارسی به انگلیسی

انگلیسی به فارسی

fracture

انکسار


refraction

انکسار

معادل ابجد

انکسار

332

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری