معنی انعقاد
لغت نامه دهخدا
انعقاد.[اِ ع ِ] (ع مص) بسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (از اقرب الموارد). بسته شدن و مجتمع شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). پیوستن. بستن. (یادداشت مؤلف). || نزد علماء اصول و فقهاء، وابستگی اجزاء تصرف است برطبق موازین شرع، چنانکه بیع فاسد را منعقد گویند نه صحیح و استعمال این لفظ مخصوص در معاملات است، کذا فی التوضیح. و مراد به اجزاء تصرف ایجاب و قبول است چنانکه بیرجندی در شرح مختصرالوقایه گفته است: «انعقاد، انضمام کلام یکی از دو متعاقد است بدیگری ». و پیداست که کلام یکی از دو متعاقد ایجاب است و کلام دیگری قبول. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 954). || (اِمص) بستگی و فراهم آمدگی و اجتماع. (ناظم الاطباء).
- انعقاد شیر و امثال آن، بستن. (یادداشت مؤلف).
- انعقاد مجلس، سوری یا سوکی برپا کردن. (یادداشت مؤلف).
فرهنگ معین
ب سته شدن پیمان، بسته شدن مایع. [خوانش: (اِ عِ) [ع.] (مص ل.)]
فرهنگ عمید
بسته شدن،
بسته شدن و غلیظ شدن مایع،
بسته شدن پیمان،
برپایی جلسه، مجلس، و امثال آنها،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
بستن
مترادف و متضاد زبان فارسی
تشکیل، انجماد، بستهشدن، دلمهشدن، بستن
فارسی به عربی
تخثر
فرهنگ فارسی هوشیار
بسته شدن
فرهنگ فارسی آزاد
اِنْعِقاد، بَسته شدن و غلیظ گشتن مایع، بستن و بسته شدن پیمان و قرارداد،
معادل ابجد
226