معنی انزجار

لغت نامه دهخدا

انزجار

انزجار. [اِ زِ] (ع مص) بازایستادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). منع شدن ونهی شدن. (از اقرب الموارد). بازده شدن. (تاج المصادر بیهقی). وازده شدن. (مصادر زوزنی). || (اِمص) کراهت و نفرت و عدم رغبت و میل. (ناظم الاطباء). تنفر. اکراه. (یادداشت مؤلف). در باب املای این کلمه اختلاف است، بعضی انضجار را صحیح دانسته اند مأخوذ از ضجرت و ضجرقلق و اضطراب و اندوهناکی. عده ای دیگر گویند «انضجار» در عربی نیامده و انزجار، در لغت عرب به معنی بازایستادن و قبول نهی کردن است، مطاوع «زجر» به معنی منع و نهی و بازداشتن. بکار بردن و استعمال زجراذیت و آزار، به معنی کراهت و تنفر بر سبیل تسامح است. قول دوم ارحج است. (فرهنگ فارسی معین).
- انزجار خاطر، کراهت خاطر و عدم میل آن. (ناظم الاطباء).
- انزجار داشتن، نفرت و کراهت داشتن و بی میل بودن و بی رغبت شدن. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

انزجار

اظهار نفرت و بیزاری کردن، نفرت، بیزاری،

حل جدول

انزجار

فیلمی از رومن پولانسکی

تنفر، دوری کردن، نفرت، بیزاری

فرهنگ فارسی هوشیار

انزجار

باز ایستادن، منع شدن، نهی شدن، وازده شدن، تنفر، اکراه

فرهنگ معین

انزجار

(مص ل.) دوری کردن، رمیدن، بیزار بودن، 3- (اِمص.) رمیدگی، نفرت. [خوانش: (اِ ز ِ) [ع.]]

مترادف و متضاد زبان فارسی

انزجار

اشمئزاز، اکراه، بیزاری، تنافر، تنفر، نفرت، وازدگی

فارسی به انگلیسی

انزجار

Abhorrence, Allergy, Antipathy, Disgust, Execration, Hate, Loathing, Odium, Repugnance


انزجار آور

Loathsome


انزجار انگیز

Nauseous, Noxious


با انزجار

Disgustedly

فارسی به عربی

انزجار

اشمیزاز، غثیان، کراهیه، مقه، إِحْجام

فرهنگ فارسی آزاد

انزجار

اِنْزِجار، امتناع ورزیدن، خودداری کردن، قبول نهی و منع نمودن، در فارسی: بیزار بودن و نفرت داشتن،

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

انزجار

Verachtung, Ekel (m), Übelkeit (f)

معادل ابجد

انزجار

262

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری