معنی اندوهگینی

لغت نامه دهخدا

اندوهگینی

اندوهگینی. [اَ] (حامص مرکب) غمگینی. غمناکی. اندوهناکی. (فرهنگ فارسی معین). اندوهگنی. اندهگینی. اندهگنی.


اندهگینی

اندهگینی. [اَ دُ] (حامص مرکب) اندوهگینی. رجوع به اندوهگینی شود.

حل جدول

اندوهگینی

تأثر

حزن، ماتم

فرهنگ فارسی هوشیار

اندوهگینی

غمگینی غمناکی اندوهناکی.


اندوهناکی

غمناکی غمگینی اندوهگینی.


پژمانی

‎ اندوهگینی، وحشت، نفرت.


ارتماض

‎ اندوهگینی، دلسوختگی


تیماری

اندوهگینی، گرفتگی


اغتصاص

گلو گرفتن اندوهگینی

واژه پیشنهادی

مترادف و متضاد زبان فارسی

اندوهگینی

اندوه، حزن، غم، غمناکی، ملال، ملالت

فرهنگ عمید

تنگدلی

افسردگی، اندوهگینی،


غم آلودگی

غمگینی‌، اندوهگینی،


دل تنگی

افسردگی، تنگ‌دلی، اندوهگینی،

معادل ابجد

اندوهگینی

156

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری