معنی اندوه، حزن

حل جدول

اندوه، حزن

غصه


حزن و اندوه

غم


حزن

اندوه

اندوه، دلتنگی

عربی به فارسی

حزن

غم , اندوه , غصه , حزن , رنجش , سوگ , غم واندوه , مصیبت , غمگین کردن , غصه دار کردن , تاسف خودن

فارسی به عربی

حزن

حزن

لغت نامه دهخدا

حزن

حزن. [ح َ] (اِخ) حی ای است از غسان.

حزن. [ح َ] (اِخ) زباله. نام موضعی است.

حزن. [ح َ زَ] (اِخ) ابن سعد ساعدی. ابن حبان گوید: نام سهل بن سعد ساعدی حزن بود و پیغمبر او را سهل نامید. (الاصابه قسم 1 ج 2 ص 7). رجوع به حزن بن ابی وهب و نیز به سهل ساعدی شود.

حزن. [ح َ زِ / ح َ زُ] (ع ص) حزین. غمگین. اندوهگین.

حزن. [ح َ] (ع ص، اِ) ناپدرام. زمین درشت. خلاف سهل. حَزَن.

حزن. [ح ُ زَ] (ع ص، اِ) کوههای درشت. ج ِ حُزنَه.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

حزن

اندوه

فرهنگ فارسی هوشیار

حزن

اندوه، غم، غمگینی

فرهنگ عمید

حزن

اندوه، دلتنگی،

معادل ابجد

اندوه، حزن

131

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری