معنی اندرزها
حل جدول
واژه پیشنهادی
فرهنگ فارسی هوشیار
پند، اندرزها، نصائح
مترادف و متضاد زبان فارسی
پندها، اندرزها، نصایح، وعظها، موعظهها
فرهنگ فارسی آزاد
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
نصایح. [ن َ ی ِ] (ع اِ) پند. پندها و اندرزها. (ناظم الاطباء). نصائح. رجوع به نَصائِح شود.
اندرز دادن
اندرز دادن. [اَ دَ دَ] (مص مرکب) نصیحت کردن. پند گفتن. (فرهنگ فارسی معین):
مرا نزد تو او فرستاده است
بسی پند و اندرزها داده است.
فردوسی.
آیه های قرآن
و پیش از تو پیامبرانى را بسوى قومشان فرستادیم؛ آنها با دلایل روشن به سراغ قوم خود رفتند، ولى (هنگامى که اندرزها سودى نداد) از مجرمان انتقام گرفتیم (و مؤمنان را یارى کردیم)، و یارى مؤمنان، همواره حقّى است بر عهده ما!
معادل ابجد
268