معنی انباردار
لغت نامه دهخدا
انباردار. [اَم ْ] (نف مرکب) انباربان. انباری. (زمخشری). کسی که انبار ذخیره بآن سپرده است. (ناظم الاطباء). محافظ انبار. نگهبان محل کالا و ارزاق. (فرهنگ فارسی معین). حسابدار انبار. حافظ انبار. آنکه حساب محتوی انبار با اوست. (یادداشت مؤلف). || محتکر. (دهار). حَکِر. (یادداشت مؤلف):
کسی کو بمیرد ز نایافت نان
ز خرد و بزرگ و ز پیر و جوان
بریزم ز تن خون انباردار
که او کار ایزد گرفتست خوار.
فردوسی.
|| ذخیره ٔ حبوبات. (آنندراج):
اعتباری نیستم پیش بت انباردار
صدهزار انبار غم دارم من بی اعتبار.
سیفی (از آنندراج).
|| (اصطلاح تصوف) جویای حقیقت و سالک طالب که دلش مخزن اسرار است. (فرهنگ فارسی معین).
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Stockman, Storekeeper
فرهنگ عمید
کسی که انبار به او سپرده شده و حساب کالاهایی که در انبار است در دست اوست،
فرهنگ فارسی هوشیار
کسی که انبار را به او سپرده باشند و کلا حساب کالاها را داشته باشد
انگلیسی به فارسی
انباردار
storekeeper
انباردار
Store Keeper
انباردار
warehouseman
انباردار
stockman
انباردار، متصدی انبار
واژه پیشنهادی
انباردار
مسئول ذخیره مواد غذایی در عهد قاجار
انباردار باشی
از بازیگران فیلم بر بال فرشتگان
هادی انباردار
معادل ابجد
459