معنی انامل

لغت نامه دهخدا

انامل

انامل. [اَ م ِ] (ع اِ) ج ِ اَنْمُله و اَنْمِله واَنْمَله و اُنْمُله و اُنْمِله و اُنْمَله و اِنْمُله و اِنْمَله و اِنْمِله به تثلیث میم و همزه. (ازاقرب الموارد). سرانگشتان. (غیاث اللغات) (ترجمان علامه جرجانی مهذب عادل بن علی) (آنندراج):
وگر از خدمتت محروم ماندم
بسوزم کلک و بشکافم انامل.
منوچهری.
سحره ٔ بابل سخره ٔ انامل او بودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 236).
بس انامل رشک استادان شده
در صناعت عاقبت لرزان شده.
مولوی (مثنوی).
|| انگشتان. (فرهنگ فارسی معین): ایشان انامل ساعد صاحب شریعت و وایل سحایب صدر نبوت و... بودند. (تاریخ بیهقی ص 11).
که او به پنج انامل بفتح باب سخن
ز هفت کشور جانم ببرد قحط و وبا.
خاقانی.
پس بر آن سد مبارک ده انامل برگشاد
جدولی را هفت دریا ساخت از فیض عطا.
خاقانی.
و رجوع به انمله و انملات شود.


عقد انامل

عقد انامل. [ع َ دِ اَ م ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) عقد الانامل. یکی از طرق علم عقود، و آن شمارش اعداد است بوسیله ٔ باز کردن و بستن انگشتان دست. (فرهنگ فارسی معین). نوعی از شمار اعداد که با بندهای انگشتان دستها معمول میدارند. (ناظم الاطباء).نوعی از اسباب شمار مسنون که به اشکال بستن و گشادن انگشتان دست اسماء اعداد ملحوظ دارند و تفصیلش این است که برای واحد، خنصر دست راست باید گرفت، و جهت دو، بنصر را با خنصر ضم کردن، و برای سه، وسطی را نیز، چنانکه در عدد اشیاء بین الناس معهود و متعارف است.ولیکن در این سه عقد باید که رؤوس انامل بسیار نزدیک به اصول اصابع باشد. و برای چهار، خنصر را رفع باید کرد و بنصر و وسطی را معقود گذاشتن، و برای پنج، بنصر را نیز رفع کردن، و بجهت شش، وسطی را رفع کرده فقط بنصر را فرو باید گرفت، چنانکه سر انمله ٔ آن بر وسط کف باشد. و برای هفت، بنصر را هم برداشته خنصر تنها را عقد باید گرفت، چنانکه سرانگشت نیک مایل باشدبجانب نرمه ٔ دست یعنی قریب به منتهای کف به سوی ساعد. و برای هشت، با بنصر همان باید کرد. و برای نه، با وسطی نیز همان باید کرد، باید که در این عقود ثلاثه ٔ اخیر سرهای انگشتان بر طرف کف باشد تا به عقود ثلاثه ٔ اول مشتبه نگردد. و برای ده، سر ناخن سبابه ٔ دست راست را باطن بر مفصل اول انمله ٔ ابهام یعنی نر انگشت باید نهاد، چنانکه فرجه میان این دو انگشت به حلقه ٔ مدور مشابه باشد. و برای بیست، طرف عقد زیرین سبابه که متصل وسطی است بر پشت ناخن ابهام باید نهاد چنانچه پنداری انمله ٔ ابهام را در میان اصول سبابه و وسطی گرفته اند، لیکن وسطی را در دلالت عدد بیست دخلی نباشد، چه اوضاع او برای عقود آحاد متغیر و مبدل گردد و اتصال ناخن ابهام بطرف عقد زیرین سبابه به حال خوددلالت بر بیست کند. و برای سی، ابهام را قائم داشته سر انمله ٔ سبابه بر طرف ناخن او باید نهاد چنانکه وضع سبابه با ابهام شبیه باشد به صورت قوس و روده ٔ آن.و برای چهل، ناخن انمله ٔ ابهام را بر ظهر عقد زیرین سبابه باید نهاد چنانکه میان ابهام و طرف کف هیچ فرجه نماند. و برای پنجاه، سبابه را قائم داشته ابهام را تمام خم باید کرد و بر کف باید نهاد محاذی سبابه.برای شصت، ابهام را خم داده باطن عقده دوم سبابه رابر پشت ناخن ابهام باید نهاد. و برای هفتاد، ابهام را قائم داشته باطن عقده ٔ اول با دوم سبابه بر پشت ناخن ابهام باید نهاد چنانکه پشت ناخن ابهام تمام مکشوف باشد. و برای هشتاد، ابهام را منتصب گذاشته طرف انمله سبابه را بر پشت مفصل انمله ٔ اولی باید نهاد. وبرای نود، سر ناخن سبابه را بر باطن مفصل عقده ٔ دوم ابهام باید نهاد. و باید دانست آنچه در دست راست دلالت بر عقدی از عقود آحاد کند از یکی تا نه، در دست چپ دلالت بر همان عقدی از عقود الوف کند از یکهزار تا نه هزار، و همچنین آنچه در دست راست دلالت بر عقدی از عقود نه گانه ٔ عشرات کند از ده تا نود، در دست چپ دلالت بر همان عقدی از عقود مئات کند از یکصد تا نه صد. بدانکه به اصابع هر دو دست بدان عدد هژده گانه ٔ مذکورهالصدر از یکی تا نه هزارونهصدونودونه ضبط توان کرد، و برای عقد ده هزار، طرف انمله ٔ ابهام را متصل باید ساخت به طرف تمام انمله ٔ سبابه چنانکه سر ناخن ابهام برابر باشد و طرفش به طرف او. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). در حساب عقود انگشتان، آحاد و عشرات به دست راست و مئات و الوف به دست چپ اختصاص دارد، و این طریقه خاص مردم مشرق زمین است و طریقه ٔ اروپائی عکس آن می باشد یعنی مئات و الوف را بدست راست و آحاد و عشرات را به دست چپ می شمرند. (از تعلیقات دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ص 207). و رجوع به عقد و عقود شود.


حساب عقود انامل...

حساب عقود انامل. [ح ِ ب ِ ع ُ دِ اَ م ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) هریک از بندهای (عقود) انگشتان دست را به شماره ای اختصاص داده بودند، چنانکه بندهای دست راست نماینده ٔ آحاد و عشرت و بندهای دست چپ نماینده ٔ مآت و الوف بود و هنگام شمار کردن آنها را نشان میکردند. صاحب ذریعه گوید: در احادیث آمده که حساب عقود حسابی است که همه ٔ مردمان به هر زبان فهم آن توانند، و اختصاص به اهل یک زبان نداشته است. و آقارضی قزوینی گفته است که آن حساب قبطیان بوده و ایشان برای نگاهداری حساب با انگشتان خویش سی و هفت شکل تهیه کردند که نه صورت برای آحاد و نه برای عشرات و نه برای مآت و ده صورت برای الوف بوده است. و برای توضیح حساب عقود کتابهایی بنام «ایضاح الدلائل » و «حل العقود» و «لوح الضبط فی حساب القبط»و «مختصرالجمل » و «ارجوزه ٔ جمل عقود» و نه کتاب بنام «حساب عقود» تألیف شده است. (الذریعه ج 7 صص 9- 11). چلبی گوید: حساب عقود اصابع نزد صحابه پیغمبر متداول بوده است و در این موضوع ابن حرب ارجوزه ای سروده است و شرف الدین یزدی رساله ای دارد. (کشف الظنون).


عقدالانامل

عقدالانامل. [ع َ دُل ْ اَ م ِ] (ع اِ مرکب) عقد انامل. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عقد انامل شود.

فرهنگ فارسی آزاد

انامل

اَنامِل، سرانگشتان، بندهای انگشتان (مفرد: اََُِنْمَُِلَه به تثلیث همره و میم)،

فرهنگ معین

انامل

(اَ مَ) [ع.] (اِ.) جِ انمله، سرانگشتان.

فرهنگ عمید

انامل

سرانگشتان،

حل جدول

انامل

سرانگشتان


سر انگشتان

انامل


سر انگشت

انامل


سرانگشتان

انامل

فرهنگ فارسی هوشیار

انامل

(تک: انمله) سرانگشتان (اسم) جمع انمله. سر انگشتان، انگشتان.


عقد انامل

شمارش سر انگشتی برای آگاهی از چگونگی این شمارش بنگرید به غیاث اللغات


عقد الانامل

(مصدر) عقد انامل


انمله

سرانگشت (اسم) سر انگشت جمع: انامل.

معادل ابجد

انامل

122

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری