معادل ابجد
امین در معادل ابجد
امین
- 101
حل جدول
امین در حل جدول
- برادر مامون
مترادف و متضاد زبان فارسی
امین در مترادف و متضاد زبان فارسی
- استوار، امانتدار، ثقه، درستکار، درست، درستکردار، صالح، موتمن، معتمد، معتمد، موثق. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
امین در فرهنگ معین
- امانتدار، معتمد، وکیل، مباشر، مدیر، مرشد، مرد کامل. [خوانش: (اَ) [ع. ] (ص. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
امین در لغت نامه دهخدا
-
امین. [اَ] (ع ص) امانت دار. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (مؤید الفضلاء). زنهاردار. (فرهنگ فارسی معین). قفان. (منتهی الارب، ذیل ق ف ن). قبان. (منتهی الارب، ذیل ق ب ن). مقابل خائن، زنهارخوار. (یادداشت مؤلف): طالب و صابر و بر سر دل خویش امین. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 389).
برین گنج گوهر یکی نیک بنگر
کرا بینی امروز امین محمد؟
ناصرخسرو.
کیسه ٔ عُمْر سپردیم بدهر
دهر غدار امین بایستی.
خاقانی.
هست امین چار حرف و تاج سه حرف
بسم بین هم سه حرف و اﷲ چار. توضیح بیشتر ...
- امین. [اَ ی َ] (ع ن تف) دروغتر. اکذب: احسن الشعر امینه و اعذبه اکذبه. (یادداشت مؤلف). توضیح بیشتر ...
- امین. [اَ] (ع، اسم فعل) ای خدا مستجاب کن. چنین بادا. چنین کن. (منتهی الارب). آمین. و رجوع به آمین شود. توضیح بیشتر ...
-
امین. [اُم ْ م َ] (ع اِ) تثنیه ٔ ام. دو مادر.
- ورم امین، بیماریی که از آماس ام الغلیظ و ام الرقیق پدید آید. (از یادداشت مؤلف). توضیح بیشتر ...
-
امین. [اَ] (اِخ) مولانا احمد، معروف به شاه ولی اﷲ محدث، پسر عبدالرحیم. از خانواده ٔ علم وادب و عارف و صاحب تصانیفی است و در نظم و نثر عربی و فارسی استاد بود. 1176 هَ. ق. درگذشت. از اوست:
نخستین باده کاندر جام کردند
مزاجش عکس آن گلفام کردند
ز دریای قدم موجی برآمد
مر اورا بحر امکان نام کردند
شراب وحدت از خمخانه ٔ غیب
مرا صبح ازل در کام کردند.
(از تذکره ٔ روز روشن چ تهران صص 83- 85). و رجوع به همین کتاب شود. توضیح بیشتر ...
- امین. [اَ] (اِخ) محمدبن هارون الرشید دارای کنیه ٔ ابوموسی و ابوعبداﷲ، ششمین خلیفه ٔ عباسی بود (193- 198 هَ. ق. / 808- 813 م. ). او را محمد زبیده نیز گویند. امین در زمان پدر به ولیعهدی تعیین گردید و پسر دیگر هارون، عبداﷲ ملقب به مأمون که مادرش ایرانی بود جانشین دیگر اعلام و مقرر گردید تا بعد از امین خلافت با او باشد، و حکومت قلمرو خلافت مشرق همدان به وی واگذار گردید. بعد از مرگ هارون (193 هَ. ق. ) در بغداد با امین بیعت شد و بین امین و مأمون اختلاف پدید آمد و مأمون تحت تعلیمات فضل بن سهل موقعخود را تحکیم کرد و با سرداری هرثمه و طاهر و به پشتیبانی ایرانیان در طی چند جنگ بر امین غالب آمد و امین که در بغداد محاصره شده بود سرانجام تسلیم گردیدو بدست سربازان خراسانی بقتل رسید. توضیح بیشتر ...
- امین. [اُ م َ] (اِخ) نام چند تن از روات حدیث است. رجوع به منتهی الارب و الاصابه فی تمییز الصحابه شود. توضیح بیشتر ...
- امین. [اَ] (اِخ) دهی است از بخش قاین شهرستان بیرجند با 655 تن سکنه. محصول آن غلات، زعفران و زرشک است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
امین در فرهنگ عمید
-
امانتدار،
کسی که مردم به او اعتماد کنند، طرف اعتماد،
درستکار،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژههای فارسی سره
امین در فرهنگ واژههای فارسی سره
- درستکار، راستین، گرودار
فارسی به انگلیسی
امین در فارسی به انگلیسی
- Agent, Caretaker, Fiduciary, Honest, Honorable, Regent, Single-Hearted, Square, Straightforward, Truehearted, Trustee, Trustworthy, Trusty, Upstanding. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی
امین در فارسی به ترکی
- güvenilir
فارسی به عربی
امین در فارسی به عربی
- آمین، جدیر بالثقه، مستقیم
نام های ایرانی
امین در نام های ایرانی
- پسرانه، مورد اطمینان، درستکار، لقب پیامبر (ص)، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نامجدید می سازد مانند محمد امین، امین عباس، و امین همایون. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد
امین در فرهنگ فارسی آزاد
- اَمِین، امانت دار، طرف اعتماد، درستکار (جمع: اُمَناء)،
فارسی به ایتالیایی
امین در فارسی به ایتالیایی
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید