معنی امور

امور
معادل ابجد

امور در معادل ابجد

امور
  • 247
حل جدول

امور در حل جدول

فرهنگ معین

امور در فرهنگ معین

  • جمع امر. ، کارها، عمل ها، شغل ها، حادثه ها. [خوانش: (اُ) [ع. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

امور در لغت نامه دهخدا

  • امور. [اُ] (ع اِ) ج ِ امر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کارها و عملها و کردارها. (ناظم الاطباء). کارها. (از آنندراج). کارها. عملها. (فرهنگ فارسی معین): شغل امور وزارت و حساب، بوالخیر بلخی راند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 233). غالب همت ایشان بمعظمات امور مملکت متعلق باشد. (گلستان). || کاربارها و شغلها و چیزها. (ناظم الاطباء). شغلها. || حادثه ها. (فرهنگ فارسی معین).
    - امور جمیله،کارهای نیک و چیزهای خوب. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
  • امور. [اَ] (اِخ) پسر کنعان بن نوح بود. رجوع به اموریون شود.

فرهنگ عمید

امور در فرهنگ عمید

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

امور در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

گویش مازندرانی

امور در گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

امور در فرهنگ فارسی هوشیار

  • جمع امر، عملها، کردارها
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید