معنی امهار

امهار
معادل ابجد

امهار در معادل ابجد

امهار
  • 247
حل جدول

امهار در حل جدول

  • کابین کردن، به زنی دادنِ دختر یا زنی در برابر مهر
فرهنگ معین

امهار در فرهنگ معین

  • کابین کردن، نکاح دادن زنی را با غیری به مهر. [خوانش: (اِ) [ع. ] (مص م. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

امهار در لغت نامه دهخدا

  • امهار. [اِ] (ع مص) کابین کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کاوین کردن. (تاج المصادر بیهقی). کابین کردن زنی را. || مهر زن را دادن. (از شرح قاموس). || نکاح دادن زنی را با غیری بمهری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خواستگاری کردن زن را از غیر بر مهری. (از شرح فارسی قاموس). || مهریه گردانیدن ناقه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || باکُرّه شدن اسب. (تاج المصادر بیهقی). توضیح بیشتر ...
  • امهار. [اَ] (ع اِ) ج ِ مُهْر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کره های اسب. (از اقرب الموارد). رجوع به مُهْر شود. || ج ِ مَهْر کابینها. (از فرهنگ تازی بپارسی فروزانفر) (فرهنگ فارسی معین). گویا از جمعهای ساختگی فارسی زبانان است. || ج ِ مُهْر. (معرب شده). (یادداشت مؤلف). غلط مشهور است ولی استعمال آن بسبب تداول عیبی ندارد. (بیست مقاله ٔ قزوینی ص 72- 73، از فرهنگ فارسی معین). توضیح بیشتر ...
  • امهار. [اَ] (اِخ) ذات امهار؛ موضعی است در بادیه. (از معجم البلدان). توضیح بیشتر ...
  • امهار. [اَ رَ] (اِخ) یکی از ایالات کشور حبشه واقع در شمال دریاچه ٔ تسانا. مرکز آن شهر غندارات است که در سابق پایتخت حبشه بود. (از لاروس) (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به قاموس الاعلام ج 2 ص 1037 شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

امهار در فرهنگ عمید

  • کابین کردن، به زنی دادنِ دختر یا زنی در برابر مهر،
فرهنگ فارسی هوشیار

امهار در فرهنگ فارسی هوشیار

  • کابین کردن، مهر زن را دادن
فرهنگ فارسی آزاد

امهار در فرهنگ فارسی آزاد

  • اَمْهار، مُهرها (مفرد: مُهر)، (بمعانی مُهر توجه شود)،
  • اِمْهار، مَهر دادن، تعیین مَهر کردن، صِداق یا کابین دادن،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید