معنی امنیت ملی

حل جدول

امنیت ملی

فیلمی از دنیس دوگان

فارسی به عربی

امنیت ملی

الأمن القومی، الأمن الوطنه


حفظ امنیت ملی

الحفاظ علی الأمن القومی


امنیت

امن، سلامه

لغت نامه دهخدا

امنیت

امنیت. [اَ نی ی َ] (از ع، حامص) بی خوفی و امن. (غیاث اللغات) (آنندراج). بی بیمی. (فرهنگ فارسی معین). ایمنی. (مؤید الفضلاء). || (اِ) جای امن. (آنندراج). || (مص) ایمن شدن. (ترجمان مهذب عادل بن علی) (فرهنگ فارسی معین). در امان بودن. (فرهنگ فارسی معین).
- امنیت دادن، راحت و آسوده و بی بیم گردانیدن: مملکت را امنیت داده است.

امنیت. [اُ نی ی َ] (ع اِ) آرزو. (منتهی الارب) (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف جرجانی) (مؤیدالفضلاء). آرزو و امید. (غیاث اللغات). آرزو و مراد. (آنندراج) (از مؤید الفضلاء). آرزو و خواهش. (ناظم الاطباء). آرزو. خواهش. امید. (فرهنگ فارسی معین). خواهش نفس. آنچه بآرزو خواهند. خواسته ٔ بآرزو. (حواشی کلیله و دمنه چ مینوی ص 14 و 56). بغیت. آنچه آرزو شود و مقدور گردد. (از اقرب الموارد). کام. امل. مطلوب: ایزد تعالی و تقدس همیشه روی زمین بجمال عدل... شاهانشاه عادل... آراسته دارد و در دین و دنیا بغایت همت و قصارای امنیت برساناد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 14). و آنگاه خود این معانی [خوردن و بوییدن و...] بر قضیت حاجت و اندازه ٔ امنیت هرگز تیسیر نپذیرد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 56). بیک تعریک راه مکاید ایشان را بسته گردانیم و ترا بنهایت همت و غایت امنیت برسانیم. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 315). درترجمه ٔ این امنیت و تعلل بادراک این منیت روزگاری میگذاشتم. (سندبادنامه). حکم قضا وتقدیر خدای عز و جل آن امکان نداد و آن امنیت بحصول موصول نشد. (ترجمه ٔتاریخ یمینی). منتهای امنیت و غایت مرتبت من بنده بیش از آن منصب نتواند بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
بطّ حرص است و خروس آن شهوت است
جاه چون طاوس و زاغ امنیت است.
مولوی.
|| دروغ. (از اقرب الموارد) (مقدمه ٔ لغت سید شریف جرجانی) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (مؤید الفضلاء). || آنچه خوانده میشود. (از اقرب الموارد). ج، امانی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || (مص) احتیاج. نیازمند شدن. (مقدمه ٔ لغت سید شریف جرجانی). || خواندن. (مهذب الاسماء). کتاب خواندن. (مؤید الفضلاء).


ملی

ملی. [] (اِخ) چهارشهر است [در هندوستان] بر کران دریا و هر چهار شهر را ملی خوانند و پادشایی بلهرای است و از آنجا دارنیزه و پلپل خیزد. (حدود العالم چ دانشگاه ص 66).

ملی. [م ُل ْ لا] (ع ص) کوماج پخته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

امنیت

(اُ یَّ) [ع. امنیه] (اِ.) نک اُمنِیّه.

(اَ یَّ) [ع.] (مص جع.) در امان بودن.

فرهنگ عمید

امنیت

در امان بودن، ایمنی،
آرامش و آسودگی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

امنیت

آرامش، امن، ایمنی، صلح،
(متضاد) بلوا، ناامنی

فرهنگ فارسی هوشیار

امنیت

بی خوفی و امن، بی بیمی، ایمنی، جای امن

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

امنیت

ب یبیمی، بی هراسی، زنهار، زنهارداری

فارسی به آلمانی

امنیت

Geborgenheit (f), Sicherheit (f), Sicherheitsfaktor (m)

معادل ابجد

امنیت ملی

581

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری