معنی امن

امن
معادل ابجد

امن در معادل ابجد

امن
  • 91
حل جدول

امن در حل جدول

  • مکان بی خطر
  • جای بی خطر
  • جای بی خطر، مکان بی خطر
مترادف و متضاد زبان فارسی

امن در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • امان، امنیت، ایمن، راحت، مطمئن،

    (متضاد) ناامن
فرهنگ معین

امن در فرهنگ معین

  • (مص ل. ) بی ترس بودن، (اِمص. ) اطمینان، آسایش. [خوانش: (اَ) [ع. ]]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

امن در لغت نامه دهخدا

  • امن. [اُ م ِ] (اِخ) یکی از جانشینان اسکندر مقدونی (360-316 ق. م. ). پادشاه کاپادوکیه وپافلاگنی که بفرمان آنتیگون کشته شد. (از لاروس). توضیح بیشتر ...
  • امن. [اَ] (ع مص) ایمن شدن. (مصادر زوزنی) (ترجمان مهذب عادل بن علی). بی هراس شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). بی بیم شدن. (مؤید الفضلاء). || اعتماد کردن به. امین پنداشتن. (یادداشت مؤلف). گویند ما امن ان یجد صحابه؛ ای ماوثق او ماکاد. (از ناظم الاطباء). || (اِمص) بی بیمی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ایمنی. (مهذب الاسماء). ضد خوف. (مؤید الفضلاء) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اطمینان از خوف. (از المرجع). اطمینان. توضیح بیشتر ...
  • امن. [اِ] (ع مص) اطمینان. || (اِ) خلق. (از المرجع). و رجوع به اَمن شود. توضیح بیشتر ...
  • امن. [اَ م َ] (ع مص) اَمْن. رجوع به اَمن شود.

  • امن. [اَ م ِ] (ع ص) زنهارخواهنده و بی ترس و بیم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
  • امن. [اُ م ُ] (ع اِ) ج ِ اَمون. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به امون شود. توضیح بیشتر ...
  • امن. [اَ] (اِخ) آبی در بلاد غطفان. و گاهی عوض امن، یمن گویند. (از معجم البلدان). توضیح بیشتر ...
  • امن. [اِم ِ] (اِخ) از شهرهای هلند است و در حدود 65000 تن جمعیت دارد. (از لاروس). توضیح بیشتر ...
  • امن. [اُ م ِ] (اِخ) اول. پادشاه پرگام (263- 241 ق. م. ). (از لاروس). توضیح بیشتر ...
  • امن. [اُ م ِ] (اِخ) دوم. پادشاه پرگام (197- 159 ق. م. ). (از لاروس). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

امن در فرهنگ عمید

  • بی‌ترسی، مطمئن،

    آسایش، آرامش قلب،

    (صفت) آسوده،
فارسی به انگلیسی

امن در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

امن در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

امن در فارسی به عربی

  • امن (فعل ماض)، سلامه
عربی به فارسی

امن در عربی به فارسی

  • ایمنی , امان , امنیت , اسایش خاطر , اطمینان , تامین , مصونیت , وثیقه , گرو , تضمین , ضامن. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی

امن در گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی آزاد

امن در فرهنگ فارسی آزاد

  • اَمْن، اَمان، (اَمِنَ، یَأمَنَُ)، در اَمْن قرار گرفتن، اطمینان یافتن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به آلمانی

امن در فارسی به آلمانی

واژه پیشنهادی

امن در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه