معنی املال

املال
معادل ابجد

املال در معادل ابجد

املال
  • 102
حل جدول

املال در حل جدول

فرهنگ معین

املال در فرهنگ معین

  • (اِ) [ع.] (مص م.) خسته کردن، ملول کردن.
لغت نامه دهخدا

املال در لغت نامه دهخدا

  • املال. [اِ] (ع مص) بستوه آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ملول کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج). گویند: املنی و امل علی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و گویند: ادل فأمل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || دراز شدن سفر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || نوشتن از کسی بگفت ِ وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). املا کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (ترجمان ترتیب عادل). توضیح بیشتر ...
  • املال. [اَ] (اِخ) نام محلی است در بعض اشعار عربی. رجوع به معجم البلدان شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

املال در فرهنگ عمید

  • ملول کردن، به ستوه آوردن،
فرهنگ فارسی هوشیار

املال در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ‎ به ستوه آوردن ستوهاندن، دراز شدن راس (سفر)، تنگدل گرداندن، فروخواندن، بر نوشتن، نان پختن: بر ریگ گرم سنگک پختن (مصدر) بستوه آوردن ملول کردن ستوه کردن. ملول کردن، به ستوه آوردن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد

املال در فرهنگ فارسی آزاد

  • اِمْلال، بملال آوردن، ملول کردن، بستوه آوردن،
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید