معنی امام قلی خان

حل جدول

امام قلی خان

سردار شاه عباس که قلعه پرتغالی ها را تسخیر کرد

از سرداران شاه عباس صفوی


الله وردیخان، امام قلی خان

از سرداران شاه عباس صفوی


الله وردیخان ، امام قلی خان

از سرداران شاه عباس صفوی

نام های ایرانی

امام قلی

پسرانه، امام (عربی) + قلی (ترکی)، غلام امام، نام پسر کوچک تر نادر شاه افشار

لغت نامه دهخدا

میرآباد قلی خان

میرآباد قلی خان. [دِ ق ُ] (اِخ) دهی است از دهستان گنبکی بخش فهرج بم، واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری فهرج با 162 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).


قلی خان کندی

قلی خان کندی. [ق ُ ک َ] (اِخ) دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه، واقع در 2 هزارگزی جنوب میاندوآب و 2هزارگزی باختری شوسه ٔ میاندوآب به بوکان. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریائی است. سکنه ٔ آن 165 تن است. آب آن از زرینه رود و محصول آن غلات، چغندر، حبوبات، کشمش و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


قلی قلی

قلی قلی. [ق ُ ق ُ] (اِخ) دهی است از دهستان کفرآور بخش گیلان شهرستان شاه آباد، واقع در 31هزارگزی شمال خاوری گیلان و 6هزارگزی باختر قیطول. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل است. سکنه ٔ آن 250 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، پنبه، میوه جات، توتون، صیفی، لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. اهالی از طایفه ٔ کلهر هستند. در دو محل نزدیک بهم واقع شده و به قلی قلی نریمان، قلی قلی سلیمان، قلی قلی مهدیخان نامیده میشوند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


امام وردی خان

امام وردی خان. [اِ وِ] (اِخ) دهی است از دهستان دولت خانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان قوچان، واقع در 24 هزارگزی شمال باختر قوچان و 2 هزارگزی شمال کشف رود. کوهستانی و دارای هوای معتدل است و 195 تن سکنه دارد. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


شاه قلی خان وزی...

شاه قلی خان وزیر. [ق ُ ن ِ وَ] (اِخ) نام وزیر احمدشاه افغانی. مؤلف مجمل التواریخ گلستانه نویسد: در تاریخ احمد شاه درانی و تاریخ گلشن مراد نام وزیر احمدشاه شاه ولی خان ضبط شده و از تاریخ سلطانی برمی آید که شاه ولی خان لقبی بوده که احمدشاه بدو داده و نام اصلی او بکی خان و معروف به شهنوازخان و از طایفه ٔ بامی زایی بوده است. (مجمل التواریخ گلستانه ص 303 و 73).


قلی

قلی. [ق ُ] (ترکی، اِ) ترکیبی است از قل به معنی غلام + «ی » علامت اضافه: محمد قلی، عباسقلی، حسنقلی.

قلی. [ق ِ لا] (ع مص) دشمن داشتن است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد): قَلاه ُ قلی، ابغضه. (اقرب الموارد). || (اِمص) دشمنی. (منتهی الارب).

قلی. [ق َل ْی ْ] (ع مص) بریان کردن گوشت. || بر سر زدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).

قلی. [ق ُ] (اِخ) تیره ای از طایفه ٔ محمود صالح ایل چهار دانگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان).

قلی. [ق ُل ْ لا] (ع ص) دختر پست قامت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).دختر پست و کوتاه بالا. (ناظم الاطباء).

معادل ابجد

امام قلی خان

873

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری