معنی امارت

امارت
معادل ابجد

امارت در معادل ابجد

امارت
  • 642
حل جدول

امارت در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

امارت در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • امیری، حکمرانی، حکومت، سلطنت، فرماندهی، فرمانروایی، ملکت، ولایت. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

امارت در فرهنگ معین

  • (اِمص. ) فرمانروایی، (اِ. ) ناحیه ای که زیر فرمان امیری باشد. [خوانش: (اِ رَ) [ع. ]]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

امارت در لغت نامه دهخدا

  • امارت. [اِ رَ] (ع مص) اماره. امیر شدن. امیری. ولایت. سری. فرمانروایی. فرمانفرمایی. حکومت. پادشاهی. رجوع به اِماره شود: کار بدان منزلت رسید که هر سالی چون ما را بغزنین خواندی بر درگاه و مجلس امارت، ترتیب رفتن و نشستن و بازگشتن این دو تن. یکسان فرمودی. (تاریخ بیهقی). تا آنگاه که درجه ٔ امارت یافت. (تاریخ بیهقی). امارت خراسان پیش از یعقوب لیث رافعبن سیار داشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 360). بزرگا و بارفعتا که کار امارت است. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

امارت در فرهنگ عمید

  • امیر شدن،
    فرمانروایی،
    (اسم) منصب امیر،
    (اسم) حوزۀ فرمانروایی امیر،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

امارت در فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

امارت در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ‎ (مصدر) امیر شدن، (اسم) فرمانروایی، فرماندهی سرداری، (اسم) ولایت حوزه زیر فرمان امیر. جمع: امارات. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد

امارت در فرهنگ فارسی آزاد

  • اِمارَت، اَمیر شدن، حکومت کردن، فرمانروائی، حک. مت کوچکی که تحت نظر یک امیر باشد (جمع (در حالتِ اسمی): اَمار، اَمُر، اِمارات)،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید