معنی الاغ
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
خر، (عا.) نفهم، احمق (نوعی دشنام). [خوانش: (اُ) [تر.] = اولاغ. اولاق: (اِ.)]
فرهنگ عمید
خر۱
(صفت) [عامیانه، مجاز] احمق، نفهم،
[قدیمی، مجاز] پیک، قاصد،
[قدیمی] اسبی که پیک بر آن سوار شود،
[قدیمی] در دورۀ مغول، عوارضی که مغول برای پیکها و چهارپایان آنها میگرفتند،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
حمار، خر، درازگوش، احمق
فارسی به انگلیسی
Ass, Burro, Donkey, Moke
فارسی به ترکی
eşek
فرهنگ فارسی هوشیار
ترکی: خر، پیک، خر و کشتی، بیگار ستور بی مژد، سرانه (اسم) خر، پیک چاپار پست، پیک چاپار پست، حقوق و عوارضی که برای پیکها یا چارپایان متعلق به پیکها میگرفتند (ایلخانان مغول تا قاجاریه) حیوان بارکش دارای یال کوتاه وگوشهای دراز، خر
فارسی به ایتالیایی
asino
معادل ابجد
1032