معنی الاغ

الاغ
معادل ابجد

الاغ در معادل ابجد

الاغ
  • 1032
حل جدول

الاغ در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

الاغ در مترادف و متضاد زبان فارسی

فرهنگ معین

الاغ در فرهنگ معین

  • خر، (عا. ) نفهم، احمق (نوعی دشنام). [خوانش: (اُ) [تر. ] = اولاغ. اولاق: (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

الاغ در لغت نامه دهخدا

  • الاغ. [اُ] (اِ) قاصد و پیک. (برهان). آنکه برای او اسب توشه مهیا دارند تا بجایی که نامزد بود زود رسد. (شرفنامه ٔ منیری):
    الاغ خدمتت مه شد که بر گردون چو آب زر
    خطوط امر خویش از تخته ٔ سیمین میخوانی.
    ابوعلی بن حسین مروزی (لباب الالباب ج 2 ص 343).
    داشت کاری در سمرقند او مهم
    جست الاغی تا شود او مستتم.
    مولوی.
    || بیکار. (برهان). مرکب که آن را بیگار گیرند. (غیاث اللغات از رشیدی):
    گفتی که دعا نمی نویسی
    این شیوه بمن مبر گمانی
    بر بنده نوشتن است و آن را
    دادن به الاغ کاروانی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

الاغ در فرهنگ عمید

  • خر۱
    (صفت) [عامیانه، مجاز] احمق، نفهم،
    [قدیمی، مجاز] پیک، قاصد،
    [قدیمی] اسبی که پیک بر آن سوار شود،
    [قدیمی] در دورۀ مغول، عوارضی که مغول برای پیک‌ها و چهارپایان آن‌ها می‌گرفتند،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

الاغ در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

الاغ در فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

الاغ در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ترکی: خر، پیک، خر و کشتی، بیگار ستور بی مژد، سرانه (اسم) خر، پیک چاپار پست، پیک چاپار پست، حقوق و عوارضی که برای پیکها یا چارپایان متعلق به پیکها میگرفتند (ایلخانان مغول تا قاجاریه) حیوان بارکش دارای یال کوتاه وگوشهای دراز، خر. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

الاغ در فارسی به ایتالیایی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه