معنی اقران

اقران
معادل ابجد

اقران در معادل ابجد

اقران
  • 352
حل جدول

اقران در حل جدول

  • نزدیکان و خویشاوندان
  • همگنان و نزدیکان
مترادف و متضاد زبان فارسی

اقران در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • نزدیکان، همالان، هم‌قطاران، همگنان،

    (متضاد) اغیار
فرهنگ معین

اقران در فرهنگ معین

  • جمع قرن. ، هم سالان، همسران، نزدیکان. [خوانش: (اَ) [ع. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

اقران در لغت نامه دهخدا

  • اقران. [اَ] (ع اِ) ج ِ قَرَن. (اقرب الموارد). رجوع به قرن شود. || ج ِ قِرن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بمعنی کفو و همتا. همسران و نزدیکان و همسایگان. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). ج ِ قِرن، بمعنی کفو و همتا:
    سزا بود که بر اقران خویش فخر کند
    خطاست این سخن آن شاه را کجاست قرین.
    فرخی.
    نیست ای شاه ترا هیچ شبیه از اشباه
    نیست ای میر ترا هیچ قرین از اقران.
    فرخی.
    کرد افتخار بر همه اقران بدین شرف
    کت بر همه ملوک جهان افتخار باد. توضیح بیشتر ...
  • اقران. [اِ] (ع مص) توانستن. (ترجمان القرآن). توانستن کاری را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طاقت چیزی داشتن. (تاج المصادر بیهقی). توانا گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || نتوانستن و سست شدن، از اضداد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || برگردیدن از راه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || افزون شدن خون در رگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسیار شدن خون در رگ. (تاج المصادر بیهقی). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

اقران در فرهنگ عمید

فرهنگ فارسی هوشیار

اقران در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ فارسی آزاد

اقران در فرهنگ فارسی آزاد

  • اَقْران، همطرازان در علم و شجاعت و غیره (مفرد قِرْن) (در کنایه: همدوره ها و همگنان)،. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید