معادل ابجد
اقبال در معادل ابجد
اقبال
- 134
حل جدول
اقبال در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
اقبال در مترادف و متضاد زبان فارسی
- اختر، بخت، بهروزی، دولت، شانس، طالع، نوبت، نیکبختی
فرهنگ معین
اقبال در فرهنگ معین
- (مص ل. ) روی آوردن، پیش آمدن، روی آوردن بخت، (اِمص. ) نیکبختی، بهروزی، (اِ. ) بخت، طالع. [خوانش: (اِ) [ع. ]]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
اقبال در لغت نامه دهخدا
-
اقبال. [اِ] (ع مص) روی به چیزی آوردن. (ترجمان القرآن). پیش آمدن و روی آوردن بهر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقیض ادبار. (ناظم الاطباء).
- اقبال کردن، روی آوردن. متوجه شدن. (ناظم الاطباء): بر آنچه ستوده ٔ عقل و پسندیده ٔ طبع است اقبال کنم. (کلیله و دمنه).
|| دوال ساختن نعل را. (منتهی الارب). قبال کردن نعلین را. (تاج المصادر بیهقی). || پیش آمدن شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || کج گردیدن چشم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
-
اقبال. [اِ] (از ع، اِمص) در تداول فارسی زبانان، دولت و قوت طالع و این گویا از معنی سعادتمند شدن اخذ شده باشد و بلند از صفات اوست و بصله ٔ با و از هر دو مستعمل. (آنندراج). خوشبختی. (یادداشت مؤلف). در تداول فارسی، بهره مندی و نیک بختی و برومندی و نیک اختری و خوشنودی و پذیرائی و شهرت و نیکنامی. برکت. سعادت. (ناظم الاطباء):
هر آنکسی که نباشد به اخترش اقبال
بود همه هنر او بخلق نامقبول
شجاعتش همه دیوانگی فصاحت حشو
سخا گزاف و کریمی فساد و فضل فضول. توضیح بیشتر ...
- اقبال. [اِ] (اِخ) از بلوکات قزوین در راه قزوین زنجان و جمعیت آن با بلوک بشاریات 10000 تن است و عده ٔ قرای هر دو بلوک 97 تن است. توضیح بیشتر ...
- اقبال. [اِ] (اِخ) عباس اقبال آشتیانی. محقق و مورخ ایرانی. (ولادت 1314 هَ. ق. و وفات 1334 هَ. ش. ). وی در آغاز جوانی شاگرد درودگر بود و سپس به تحصیل پرداخت و دوره ٔ دارالفنون را بپایان رسانید و به معاونت کتابخانه ٔ معارف انتخاب گردید. آنگاه در دارالفنون بتدریس پرداخت و بعدها به معلمی مدارس نظام، مدرسه ٔ علوم سیاسی و دارالمعلمین عالی منصوب شد. در سال 1304 هَ. ش. به منشی گری هیئت نظامی ایران به پاریس رفت و در آنجا به تحصیل ادامه داد و به اخذ درجه ٔ لیسانس از سربن نایل آمد و در آن شهر با علامه محمّد قزوینی آشنایی یافت و از محضر وی استفاده کرد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
اقبال در فرهنگ عمید
-
رو آوردن دولت،
(اسم) بخت، طالع،
[قدیمی] روی آوردن، پیش آمدن و روی آوردن به چیزی،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژههای فارسی سره
اقبال در فرهنگ واژههای فارسی سره
فارسی به انگلیسی
اقبال در فارسی به انگلیسی
- Chance, Fortune, Hazard, Lot, Luck, Star
فارسی به عربی
اقبال در فارسی به عربی
- حظ، نعمه
نام های ایرانی
اقبال در نام های ایرانی
- دخترانه و پسرانه، خوشبختی، سعادت، در باور مردم آنچه باعث خوشبختی شود، بخت. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار
اقبال در فرهنگ فارسی هوشیار
- روی به چیزی آوردن
فرهنگ فارسی آزاد
اقبال در فرهنگ فارسی آزاد
- اِقْبال، روی آوردن (مُؤمن شدن، قبول کردن دعوت حق)..،
فارسی به آلمانی
اقبال در فارسی به آلمانی
- Anmut (f), Gnade (f), Grazie (f)
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید