معنی افشار

افشار
معادل ابجد

افشار در معادل ابجد

افشار
  • 582
حل جدول

افشار در حل جدول

  • سلسله نادرشاه
فرهنگ معین

افشار در فرهنگ معین

  • (اَ) (اِ.) گوشه ای است در دستگاه شور.
لغت نامه دهخدا

افشار در لغت نامه دهخدا

  • افشار. [اَ] (اِمص) فشار. انضغاط. (از فرهنگ فارسی معین). || خلانیدن. (آنندراج) (برهان). || افشردن، یعنی آب از چیزی بزور دست گرفتن. (برهان). || ریختن پی درپی. (از برهان). || (ن مف مرخم) در بعضی کلمات مرکب بمعنی افشارده و افشرده آمده است. (فرهنگ فارسی معین). چیزی که بزور پنجه از هم افشرده شود چون سیم دست افشار و زر دست افشار. (از آنندراج).
    - دست افشار، مایعی که بواسطه ٔ فشردن با دست از میوه ای گرفته شود:آب لیموی دست افشار. توضیح بیشتر ...
  • افشار. [اَ] (اِخ) طایفه ای از ترکان چادرنشین که در بیشتر خاک ایران پراکنده اند و دارای چندین تیره اند. (از ناظم الاطباء). خاندان معروف افشاریه یعنی نادرشاه و جانشینان او هم از این طایفه اند. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به مقالات کسروی ج 1 ص 80 ببعد شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

افشار در فرهنگ عمید

  • از خانه‌های تخته‌نرد،

    (موسیقی) گوشه‌ای در دستگاه شور،
  • افشردن
    افشارده، افشرده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دست‌افشار، مشت‌افشار،
    افشارنده، افشرنده،
    کمک، معاون، رفیق (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دزدافشار،. توضیح بیشتر ...
نام های ایرانی

افشار در نام های ایرانی

  • پسرانه، شریک، معاون، رقیق، نام ناحیهایی در کردستان (نگارش کردی: ههوشار). توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید