معنی افسون شده
فارسی به انگلیسی
Spellbound
فارسی به ترکی
afsunlu
تعبیر خواب
افسون نمودن به خواب کار باطل بود، چون به وقت افسون ذکر خدای عزوجل را نگوید. اگر افسون به قران و نامهای حق تعالی نمایند، دلیل که آن کس کاری نماید به حق و راستی و از آن وی را خیر و صلاح دو جهانی رسد. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
افسون نمودن در خواب فریفتن مردم بود مگر آن افسون که به نامهای خدای عزوجل و به ایات قران بود. و چون افسونگر در خواب بیند که از آن وی را با شخصی دیگر در شفا و راحت پدید آمد، دلیل که از غم و راحت به کام دل رسد. اگر به خلاف این بیند، دلیل بر غم و اندوه بود. - محمد بن سیرین
فرهنگ عمید
حیله، تزویر، مکر، نیرنگ، دمدمه،
کلماتی که جادوگران و عزائمخوانان هنگام جادو کردن به زبان میآورند،
سحر، جادو،
* افسون کردن: (مصدر متعدی)
حیله کردن، نیرنگ به کار بردن،
سحر کردن،
لغت نامه دهخدا
افسون. [اَ] (اِ) عزیمت. (آنندراج). عزیمه و چیزی که شخص را از آفت و صدمه ٔ چشم زخم و زهر حیوانات زهردار محفوظ دارد. (ناظم الاطباء). خواندن کلماتی باشد مر عزایم خوانان و ساحران رابجهت مقاصد خود. (برهان). کلماتی که جادوگر و عزایم خوان بر زبان راند. (فرهنگ فارسی معین). || بمجاز مکر و حیله. (آنندراج). حیله. تزویر. مکر. (فرهنگ فارسی معین). حیله. تزویر. (برهان). || سحر. افسون. (آنندراج). شونست. سحر. شوبست. جادو. فریب. (ناظم الاطباء). فسون. (فرهنگ فارسی معین).
افسون زده
افسون زده. [اَ زَ دَ / دِ] (ن مف مرکب) فریفته شده از افسون افسونگران. (ناظم الاطباء).
افسون ساز
افسون ساز. [اَ] (نف مرکب) ساحر و عزائم خوان. افسون پرداز. افسون خوان. افسون گر. افسون پژوه. (آنندراج).
فرهنگ معین
مکر، تزویر، سحر، جادو،
مترادف و متضاد زبان فارسی
جادو، سحر، طلسم، عزیمت، فسون، تزویر، حیله، دوال، شعبده، مکر، نیرنگ، عشوه، قر، کرشمه
فارسی به آلمانی
Bann (m), Buchstabieren, Richtig schreiben, Zauber (m)
فارسی به عربی
بهجه، سحر، نوبه
نام های ایرانی
دخترانه، طلسم، سحر و جادو، حیله و تزویر، سحرانگیزی، جاذبه
معادل ابجد
506