معنی افتاده

افتاده
معادل ابجد

افتاده در معادل ابجد

افتاده
  • 491
حل جدول

افتاده در حل جدول

  • فروتن، از پا در آمده، خاضع، خاشع
مترادف و متضاد زبان فارسی

افتاده در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • محذوف، خاشع، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع،
    (متضاد) متکبر، مغرور. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

افتاده در فرهنگ معین

  • زمین خورده، از پا درآمده، فروتن، متواضع، مصروع، کسی که دچار صرع شده باشد، اطلاق شده. [خوانش: (اُ دِ) (ص مف. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

افتاده در لغت نامه دهخدا

  • افتاده. [اُ دَ / دِ] (ن مف /نف) عاجز. (برهان) (ناظم الاطباء). کنایه از عاجز و زبون گردیده باشد. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری): یکی گفت چرا شب نماز نمیکنی ؟ گفت مرا فراغت نماز نیست من گرد ملکوت می گردم و هر کجا افتاده ای است دست او میگیرم یعنی کار اندرون خود می کنم. (تذکرهالاولیاء عطار). || واقعشده. (مؤید).
    - کارافتاده، در کار واقعشده. آزموده:
    ز کارافتاده بشنو تا بدانی.
    سعدی.
    || کم رو. (فرهنگ فارسی معین). محجوب. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

افتاده در فرهنگ عمید

  • زمین‌خورده،

    ازپادرآمده،

    [مجاز] فروتن،

    [مجاز] زبون،
فارسی به انگلیسی

افتاده در فارسی به انگلیسی

  • Fallen, Humble, Modest, Off, Simple, Unassuming
فارسی به عربی

افتاده در فارسی به عربی

  • اهلیلیجی، مستوی واطی، معتدل، ودیع
فرهنگ فارسی هوشیار

افتاده در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (اسم) پرت شده زمین خورده، از پا در آمده سقط شده، فروتن متواضع، کم رو، زبون. جمع: افتادگان. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید